آیا دین،راهی‌ برای رسیدن به سعادت و خوشبختی‌ انسان است?!!!

 دین،راهی‌ برای رسیدن به سعادت و خوشبختی‌ انسان!!!




(جرات و شهامت شاید کسی‌ را نجات ندهد ولی‌ به او ثابت می‌کند که روحش هنوز زنده است.)جرج برنارد شاو
اگر بخواهیم تعریف جامع و کاملی از هر پدیده‌ای داشته باشیم ابتدا باید عملکرد آنرا در جوامع جستجو کنیم و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف, طبق خدماتی که به مخاطبان ارائه کرده یک تعریف کلی‌ از آن‌ بیان کرد.
دین هم همچون سایر پدیده‌های جوامع بشری است که قرنهادر لباس روحانیت و معنویت در بین انسانها نفوذ پیدا کرده است.سوال اساسی‌ اینجاست که نقش دین و خدمات این پدیده به ظاهر قدرتمند در طول تاریخ بشری چیست؟
وقتی‌ انسان در مقابل قدرتهای ما فوق خویش درمانده میشود, دین ناتوانیهای انسان را برای او توجیه می‌کند.به عبارتی سادهتر, دین یک قدرت خود فریبی در مقابل ناتوانیها و درماندگیها به انسان عرضه می‌کند که او را به سمت و سوی پدیده‌ای بنام ایمان و اعتقاد سوق میدهد.بدین ترتیب که وقتی‌ انسان در مقابل ناتوانیها و واقعیات عینی مستاصل میشود, به دنبال راهی‌ است برای توجیه آنچه غیر قابل دسترس می‌بیند و از دیگران هم می‌خواهد از دریچه ذهن و خیال او به واقعیات بنگرند که همین مسیر و پروسه منجر به سالک و مسلک پروری میشود.
در اصل دین چیزی نیست جز دستگاه تعقیب انسان به ایمان آوردن به ناتوانیهای خویش که تنها خدمت او, خود فریبی و تمکین است.
در طول تاریخ بشریت, انسانها همواره مرعوب قدرت حاکمان بوده اند.به همین دلیل ,دین تبدیل به یک ابزار توجیه در دست حاکمان قرار گرفته که توسط آن در زندگی‌ اجتماعی مردم نفوذ پیدا کنند و از راه نیروی قهریه همه افراد را ملزم به تمکین و گردن نهادن به دستورات حاکمان قرار دهند و وقتی‌ کمبودها و ضعف‌های صاحبان قدرت هویدا میشود, دین در لباس توجیه, آن ناکامیها و کمبودها را از راه اعتقاد به قضا و قدر اداره می‌کند.
حال تصور کنید سیستم مدیریتی یک جامعه طوری سازماندهی و کنترل شود که زندگی‌ مردم رو به پیشرفت باشد و ناکامیهای افراد به کامیابی و آسایش آنها تبدیل شود و در نتیجه از فشار بر زندگی‌ اجتماع و مردم کاسته شود.در نتیجه نقش دین, خود به خود در این جامعه به مرور زمان کاسته میشود تاجایی که اگر از افراد همان جامعه نقش دین را در آن اجتماع جویا شوی بلافاصله خواهند گفت” دین انگل جامعه بیش نیست”.
پس می بینیم که رابطه نفوذ دین و جامعه, چیزی جز رابطه حاکم بر محکوم نیست و به همین نسبت هر چقدر دین در زندگی‌ مردم نفوذ پیدا کند،مردم آن‌ جامعه حقیرتر و پست تر میشوند.هر گونه انتقادی هم پاسخی جز تعقیب و آزار و اذیت و زندان و مرگ ندارد.
ادیان مختلف هر کدام در عصر خود به نوع بشر حوزه دینی خود تحقیر و تبعیض روا داشته اند.در قرون وسطی تحت سیطره دین مسیح انسانهای بیشماری گردن زده شدند.در دائره اقتدار دین یهود انسانهای متمرد را به صلیب کشیدند.در دامنه دین اسلام با قدرت شمشیر و گردن زدن،وحشی گریها به اوج خود رسید.دامنه تجاوز و ظلم و ستمها در دین اسلام به جائی رسید که هر کس مخالف حکومت اسلام باشد کافر نامیده شده و مجازات کافر مرگ است.اسلام همه مشکلات بشری را به قضا و قدر نسبت داد
در تمام طول تاریخ یک راز در بین همه ادیان وجود داشته که توانسته آنها را تا کنون زنده نگاه دارد:
” دین وسیله تسلط طبقات حاکم بر اجتماع است”.
این رازی‌ است که قرنهاست توانسته این پدیده ضد بشری را با وجود این همه پیشرفتهای باور نکردنی بشر در زمینه‌های علمی‌،هنری،صنعت و تکنولوژی زنده نگاه دارد و مانع از آسایش و امنیت انسانها شود.
در جهان امروزی،بشر توانسته کنترل باور نکردنی بر طبیعت پیدا کند.انقلابی‌ عظیم در شاخه‌های مختلف علمی‌ در حال انجام است.تکثیر ژنتیکی‌،فرستادن سفینه‌های تحقیقی فضایی به سیارات مختلف، درمان بسیاری از بیماریها،ثبت هزاران اختراع در روز در هر نقطه از جهان که تعدادشان بیشتر هم میشود و غیره اینها همه و همه بشر را در موقعیتی قرار داده که بتواند بر زندگی‌اش کنترل بیشتری داشته باشد و علمی تر و باز تر به دنیا نگاه کند تا از چنگال خرافات‌ها رهایی یافته, در نتیجه آزاد اندیش تر و انسانی‌ تر و مرفه تر زندگی‌ کند ,اما می بینیم که چنین نیست.در کنار این همه رشد و پیشرفت،مذهب هم تحرک فوق العاده‌ای پیدا کرده و آسایش و امنیت را از انسانها سلب کرده است.مسیحیت در ایالتهای آمریکا به قدرتی‌ رسیده که همچون شبحی ترسناک در مدارس هم, رد پایی از خود به جا گذاشته و نظام آموزشی آمریکا را برای پاک کردن تئوری تکامل داروین تحت فشار قرار داده اند.آنها میخواهند تئوری بینگ بنگ (تئوری که توضیح میدهد جهان چگونه به وجود آمده)را از کتابهای درسی حذف کرده و بحث خلقت تورات و انجیل را جایگزین آن‌ کنند.
در قرن ۲۱ هنوز بساط بهشت و جهنم و سایر خرافات مذهبی‌ و ضد علمی‌ و پوچ ترین احکام دینی بر زندگی‌ بخش‌های وسیعی از مردم خاور میانه همچون ایران عربستان ،پاکستان و افغانستان و عراق و ....حاکم شده است.با این همه پیشرفت بشری هنوز به زن و حقوق او مطابق با دستورات دینی ۱۴۰۰ سال گذشته بر خورد میشود.
نزدیکترین رابطه ممکن بین دولت و کلیسا در روسیه بر قرار شده است.مذهب ارتدکس به عنوان مذهب رسمی‌ در روسیه شناسانده میشود.در مقابل کلیسای ارتدکس, از سیاستهای ضد انسانی‌ دولت روسیه حمایت و پشتیبانی می‌کند.در واقع یک موج برگشت مذهب و رونق بساط خرافاتی در دنیا به راه افتاده است.موج خرافاتی که بشریت دو قرن پیش دیو آدمخوار و ضد انسان مذهب و دین را در قفس انداخت و حالا همان دیو از قفس بیرون پریده و به جان انسانها افتاده است.
علت تاخت و تازمذهب چیست؟چه کسانی‌ این دیو وحشتناک را از قفس آزاد میکنند؟راز آزاد نگاه داشتن این دیو آدمخوار چیست؟جواب این سوالات فقط در طبقه حاکم سیاسی ملتها می‌توان یافت.طبقه حاکم برای سرا پا نگاه داشتن قدرت خود و جلو گیری از اعتراض مردم برای احقاق و خواسته‌هایشان و تقویت و تحکیم سلطه و نفوذ سیاسی, اقتصادی و اجتماعی خود این دیو عظیم مذهب را هر وقت که بخواهند از قفس آزاد میکنند.بشریت دو قرن پیش مذهب و دین را در قفس انداخت ولی‌ این طبقه سیاسی منفعت طلب برای حفظ منافع‌اش آنرا از قفس آزاد می‌کند و به جان مردم بیچاره می‌‌اندازد.
غرب و آمریکا برای رویاروئی با بلوک شرق و روسیه, در افغانستان حکومت اسلامگرای تند رو طالبان را سر کار می‌‌آورد.رد پای آمریکا و غرب, در سال ۱۳۵۷ در ایران که انقلابی‌ فکری و آزاد اندیشی‌ عظیمی‌ در حال جریان بود را با به صحنه آوردن مردی ارتجأعی به نام خمینی سرکوب کرد تا نسلهای ایرانی‌ در همان وضع موجود و حتّی ارتجأعی تر رشد کند.در عوض بلوک شرق و روسیه هم بیکار نماند و مناطق تحت سلطه بلوک غرب و آمریکا را با تئوریهای اسلام مترقی و ضدامپریالیستی پروبال داد.
با نگرشی عمیق به این فاجعه میبینیم که طبقه سیاسی حاکم بر جوامع هر جا مواضع استقرار خود را در خطر می‌بینند دیو مذهب و دین را از قفس بیرون آورده و به جان مردم می‌‌اندازند تا از این طریق بتواند تحت نفوذ تئوری و تفکر تحت نفوذش, بر منافعش تسلط بیشتری یابد.این راز بزرگ بقای مذهب و دین است.وسیله‌ای که قرنها طبقه حاکم سیاسی جوامع توانسته بر مردم حکومت کند.
دین یک وسیله سیاسی است.اولین راه رهایی از آن‌ آگاه کردن انسانها از خرافات و انقیاد دینی است و بعد از آن‌ جدا کردن دین از سیاست است.مادامی که انسانها در خرافاتهای دینی و منجلاب مذهب دست و پا میزنند،مادامیکه مردم ناآگاهانه از احکام دینی به عنوان تنها راه سعادت وخوشبختی‌ خویش پیروی میکنند،حاکمان سیاسی نیز در همه اشکال قوانین حکومتی،و آموزشی و حتّی زندگی‌ شخصی‌ افراد اعمال نفوذ میکنند.
برای رهائی انسانها از فقر و فلاکت،خشونت و تبعیض،ترور و سرکوب،باید نقش مذهب را در دایره زندگی‌ انسانها افشا کرد و با آگاه کردن جوامع از نقش دین و مذهب به عنوان وسیله حکومت کردن حاکمان بر مردم،آنرا رسوا کرد.
برای رسیدن به یک جامعه متمدن و رشد یافته پایدار, باید با ترویج آزاد اندیشی‌ و بحث و جدال همراه با دانش و آگاهی,‌ همچون بقیه اختراعات و اکتشافات بشری در زمینه علم و صنعت،این پدیده شوم به انسانها شناسانده شود و مسلما در بحث و جدال آزادانه در یک جامعه بدون اختناق و وحشت،این حقیقت است که پیروز میشود.
دین و مذهب طی‌ قرنها با آزاد اندیشی‌ و بحث و جدال آزادانه و بدون اختناق مخالفت کرده است.در اروپا توسط همین سیستم مذهب،گالیله را خاموش کرد و مانع از آشکار شدن حقیقت شد.در جوامعی همچون ایران, آزادی بیان را خفه کرده اند و مردم را به اجبار در فقر و جهل نگاه داشته اند.بدون آزادی بیان،راه رسیدن به حقایق و تضمین حقوق انسانی‌ افراد به نا کجا آباد خواهدرفت. همزمان با آگاهی‌ افراد برای رسیدن به یک جامعه آزاد و در حال رشد, قدم بعدی جدا کردن دین از دولت است.سکولاریسم یا همان جدایی دین از دولت, روشی‌ است برای اداره امور جامعه تا حقوق شهروندان آن‌ جامعه پایمال و یا تهدید نشود.
در یک حکومت سکولار این شهروندان آن‌ جامعه هستند که تصمیم میگیرند چه اعتقاداتی داشته باشند و هیچ کس حق ندارد اعتقاداتش را به جامعه تحمیل کند.این درست بر خلاف حکومتهای دینی است.چون در حکومتهای دینی و به خصوص اسلام, رهبران دینی با تحمیل باورها و اعتقادات خود بر دیگران, بر تمام حیطه‌های اجتماعی چیره میشوند.
در حکومت اسلامی, نقش دین را در فضای قضایئ،حقوقی،اقتصادی،اجتماعی و حتّی مسائل خصوصی افراد از قبیل آداب لباس پوشیدن و حتّی روابط جنسی‌ همسران را هم تحت نفوذ خود قرار داده, ولی‌ در یک جامعه سکولار که قوانین آن‌ مبتنی‌ بر حقوق بشر است،زنان و اقلیتهای اجتماعی و دینی تحت فشار نیستند.
سکولاریسم هیچ وقت مردم را به یک جور و با یک آئین و یا یک باور مشترک دعوت نمیکند .چون در آن‌ جامعه, دولت هیچ دخالتی در امور شخصی‌ افراد از قبیل باورها و اعتقادات شهروندانش و یا ترجیح عقاید گروهی بر گروهی دیگر ندارد.یک شهروند در جامعه سکولار میتواند یک مؤمن معتقد به خدا یا یک بیخدا ,یک مسلمان و یا یک کلیمی سخت کیش باشد.هیچ کدام از این باورها و یا حتّی نداشتن باور به آنها،شخص را برتر و یا پایین تر در رتبه بندی شهروندی قرار نمیدهد.

هیچ نظری موجود نیست: