بی خدایی ، قدرتی جدید در آمریکا

نوشته :Andrew Sullivan
منبع : The sunday Times,15.03.2009
 ترجمه : سیف خدایاری
   در سیاست رسمی کشور آمریکا چیزی هست که ممنوع است و آن بی خدایی است. جمله ما به خدا ایمان داریم روی پول کشور چاپ شده است و تعداد نمایندگان مردم در دو مجلس که پایبند هیچ باور دینی نیستند به اندازه کسانی است که آشکارا همجنسبازند؛ یعنی پنج نفر در کنگره نمایندگان و هیچکس در مجلس سنا.
در دولت قبلی یعنی دوران بوش  ، باور مذهبی به  مسیحیت ایوانگلیکال یا کاتولیسم فرقه بندیکت  پیش شرط دسترسی واقعی و ورود به دایره قدرت بود.این مسأله فقط منحصر به جمهوریخواهان نبود. از میان تأسف بارترین رویدادهای تبلیغاتی  انتخابات پارسال ، «اجلاس ایمان دمکراتها» بود که در آن کاندیداها با همدیگر در نشان دادن ایمان بیشتر رقابت می کردند. تحصیلات دینی اوباما،تیز بینی و اجتماعی بودن اش از  بسیاری جهات او را از نیکسون، ترومن و آیزنهاور برجسته تر کرده بود.
   با این وجود آمریکاییها دارند بی ایمان می شوند و آنهایی هم که ایمان دارند از کلیساها  و نهادهای وابسته به آن  بیرون می آیند.طبق تحقیقات تازه منتشر شده  از سوی مؤسسه تحقیقات دینی آمریکا، در حال حاضر بی خدایان  بعد از کاتولیسم و باپتیست ها  سومین گروه بزرگ مذهبی!  در آمریکا هستند.اکثریت عظیم این تغییر در دهه نود قرن گذشته روی داده است ، زمانیکه  آمار بی خدایان از 8 درصد به 14 درصد جمعّیت کشور صعود پیدا کردو بالاخره این آمار در آخر قرن روی عدد 15 درصد قرار گرفت.
  در آمریکا نیز مانند همه جای غرب  ، جریان  دینی اصلی یعنی پروتستانیسم از 19 درصد به 13 درصد سقوط کرده است.علیرغم مهاجرت بیش از حد کاتولیک ها در دهه نود به آمریکا  ، تعداد آنها نیز در حال کاهش دائمی است و جمعیت  آنها بنحو چشمگیری از شمال شرقی  به جنوب و غرب کشور روی آورده اند، مثلاً به  کارولینای جنوبی ،جایی قاعدتاً   باید با پروتستانهای کله خشک روبرو می شدی .البته هنوز پروتستانها آنجا هستند اما در آن ایالت جنوبی از دهه  90 تاکنون درصد کاتولیک ها دو برابرو درصد بی خدایان سه برابر شده است.
  آمریکا تغییر کرده است واز نظر باورهای معنوی جایی به مراتب پیچیده تر از آنچه  است که درباره اش تصور می شد.در آمریکا اسلام  هم هنوز ضعیف است هر چند یکپارچه و تا حد زیادی در حال رشد است . کاتولیسم که در میان مهاجران هیسپانیک (اسپانیا ــ پرتغال ) متداول بوده است به سرزمین های میانی سرازیر شده است.به طور مثال در دهه نود ماساچوست ایالت کندی،  سرزمین ایرلندیها و ایتالیاییها و پرتغالیها، کاتولیک ها 54 درصد جمعیّت را در بر می گرفت، اما این رقم حالا 39 درصد است.
اکثریّت این کاتولیک های سابق، باور دینی جدیدی انتخاب نکرده اند و شمار ساکنانی که ادعای بی دینی می کنند از 8 درصد به 22 درصد جهش پیدا کرده است.نا گفته نماند رسوایی تجاوز جنسی، سهم مهمی  در این تغییرات برعهده داشته است.یکی از اصلی ترین حامیان و محافظان روحانیون متجاوز جنسی، کاردینال برنارد لاو در بوستون اقامت داشت ، از دادن جواب سرراست به این رسوایی ها طفره رفت  و با دریافت مقام مُفتخوری در رم رحل اقامت افکند.این را ایرلندلها و ایتالیاییهای ماساچوست فراموش نکرده اند.
در موارد بسیاری  جالبترین فعالیتهای  مذهبی چیزی مابین  کلیسا،مسیحیت سیاسی شده و بی خدایی است. کلیساهای بی شماری در بسیاری از مناطق حاشیه ای پدید آمده اند که به عنوان مراکز  خدمات اجتماعی و جایی برای حل اختلاف شناخته می شوند.این گونه اماکن جای کسانی  است که به کلیسا به عنوان نمایش استادیوم وار یکشنبه ها نگاه می کنند،و دین در آنها صرفاً یک تفریح به شمار می آید.مبلغان کاریزماتیک مانند فثد هاگاردِ اکنون رسوا شده  یا سیاستمدار مقتدری مانند ریک وارن گروههای عظیمی  در این زمینه ساخته اند.
   امروزه  جنبش دینی  تحت تأثیر  موسیقی پاپ و فرهنگ رایج در میان مردم قرار گرفته است ، یعنی  با داشتن حق انتخاب آگاهانه شکل کاملاً غیر رسمی  پرستش بوجود آمده است.اگر به یکی از این اماکن مراجعه کنید، متوجه می شوید که برای خودش یک شهر کامل است ، با فروشگاهها، مراکز مراقبت ویژه ،اتاق کنفرانس و گروههای  اجتماعی.پارکینگ هایشان  مانند پارکینگ استادیوم ها به نظر می آیند و فضا یک مسابقه رادر ذهن تداعی می کند. ظرف 20 سال تعداد آمریکاییهایی که هویت و خدایشان را در چنین اماکنی یافته اند از 200 هزار به 8 میلیون نفر رسیده است.
  اما عجله نکنید . این یک شکل روشنفکرانه باور دینی نیست.این تنوع خودبخودی و بسیار احساساتی پروتستانیسم آمریکایی و و دینی ملغمه ای ازخودباوری ، انجیل خوانی و سیاست های جمهوریخواهان است.این همان روشی است که جرج بوش بوسیله آن  محافظه کاری را در آمریکا احیا کرد . پشت این قضیه که امروزه از هر سه نفر آمریکایی ، یک نفر خود را ایوانگلیکال می خواند،یک انگیزه سیاسی هم وجود دارد.اینجاست که  می توانید ردپای سیاست را بیابید.مسأله این است که مسائلی که ایوانگلیکانها مدام با مخالفت خود روی آن تمرکز کرده اند  مانند سقط جنین ، همجنس گرایی ، سلولهای بنیادی و تغذیه مصنوعی اغلب برای بسیاری از افراد دیگر عجیب بنظر می آید. .کسانی که ممکن بود زمانی خود را منفعلانه مسیحی نامیده باشند، ناگهان متوجه می شوند با آنها  به عنوان  فردی با باورهای سمّی برخورد می شود، چنانچه دنبال هویت یابی یا تبلیغات سیاسی باشند.واینگونه بود که به محض پیدایش ایوانگلیکانیسم ، بی خدایی و عدم وابستگی به ادیان در تقابل با آن بوجود می آید.
دانستن منشا این وقایع غیرممکن است، اما تحقیقات اخیر نشان داده است  زمانی که در مورد استثنا بودن دین در آمریکا چیزی می شنویم کمی در مورد آن محتاط باشیم .بله ، آمریکا نسبت به بیشتر کشورهای اروپای غربی باورمند تر است. اماآمریکا هم ایمن از بحرانهای ساختاری که ادیان در اروپا با آن مواجه اند نیست.با مباحثی که موج جدید  بی خدایان ایجاد کرده اند ، روزگار روشنفکران رهبری کننده و افراد قوی مسیحیت جدی به پایان رسیده است.این روزها خبری از توماس مورتون  و رینهولد نیبوئر ، واکر پرسی و یا فلانری اوکانرنیست. همانگونه که یک ایوانگلیکال هفته گذشته   در گفته است؛ مخالفت با ازدواج همجنسگرایان  و پرو لایف بودن عتیق وار این حقیقت را نمیپوشاند که اکثریت عظیم ایوانگلیکانها نمی توانند انجیل را مداوم و بند به بند اجرا کنند.
کیفیت رهبانیت کاتولیک ها نیز افت کرده است ، نسل جدید راهبه ها بیشتر ارتودوکس اند اما تعداد زیادی هم منزوی اند و به امور دنیوی بی تفاوت اند.البته استثنائاتی هم وجود دارد؛ ارتوکاتولیک 29 ساله،راس داوثت  اخیراٌ ستون ارزشمندی را در روزنامه نیویورک تایمز به خود اختصاص است. اما این نمونه بیشتر استثنایی بر قاعده است.از برخی جهات مسیحیت آمریکاییان ممکن است قوی تر و البته بی معنی تر هم باشد.بالاخره در بازار آزاد ایده ها و باورها این  یکی هم می تواند چیزی باشد.
   آنچه که بعضی افراد آرزویش را دارند، احیای باورهای دینی از طریق رسا نه ها است.همان نقشی که کلیساهای سازمانیافته پروتستان زمانی بر عهده داشتند.و یا حداقل درک این مسأله که  دین باید بتواند واقعیات مدرنیته را درک تبیین کند .تعمیق باوربه داروینیسم در علوم ،اعتقاد  انکار ناپذیربه علوم در مقابل باور به متون کتابخانه ای ــ که نزد روشنفکران تحقیر می شود ،  تغییر جهت زندگی خانوادگی ،  پذیرش حقیقت افراد گِی و برابری جنسیتی در دنیای سکولار.من فکر می کنم که مسیحیت آمریکایی ، علیرغم بسیاری از سرچشمه هایش مسؤلیت روشنفکرانه خود را نادیده گرفته است.و اگر این وضعیت ادامه یابد ، بی خدایان در آینده این نقص را جبران خواهند کرد.  

هیچ نظری موجود نیست: