کانت چه می گويد؟انقلاب در فلسفه

ژان مونتونو*








ترجمه ويدا فرهودی











نام کانت غالباً تداعی کننده ی تصويری از يک فيلسوف خشک و دشوار است. واژگان تخصصی ناخوشايندی به کار می برد که مطالعه ی آثارش را به اندازه ی زمستانی مه آلود در کنيگزبرگ( شهر زادگاه و اقامتش.م) آزاد دهنده می سازند. هگل در " درس هايی در باره ی تاريخ فلسفه"(۱)، زبان او را ناهنجار و خشن توصيف می کند. برای درک بهتر اين مدعا کافی است به برخی از مفاهيم بنيادين فلسفه کانتی نگاه کنيم که تنها ،مطرح شدنشان موجب رويگردانی تازه کاران شده ،روح بسياری از نوجوانان دبيرستانی، با تمام وجود، از آن ضربه ديده و خاطراتی بس ناخوشايند برايشان به يادگار مانده است : "برين يا متعالي" و "تجربي"(۲)، "پديده (فنومن) " و "ناپديد(نومن) "(۳)، " حکم تحليلی و ترکيبي"(۴)،" پيشينگی و پس آيندي"(۵)، "امر مطلق و امر شرطي"(۶)... اين مفاهيم که هاله ای نيمه مرموز بر گـِرد انديشه ی کانت می کشند،آثار وسواس های فلسفه ی جزمی قديمی آلمان و استدلال هايش را بر پيشانی دارند که حتا در همان زمان منسوخ شده به شمار می آمده اند. با اين حال کانت، همين ابزارهای فکری از مُد افتاده را ، در هنگامی که ديگر پا به سن گذاشته- در ۵۷ سالگي- روحی تازه دميده و با انتشار "نقد عقل محض"، يکی از مهم ترين انقلاب ها را در تاريخ فلسفه ی مدرن ، جامه ی عمل می پوشانـَد. اين شراب تازه ای که در خمره های کهنه ی دانشگاه های آلمان سرازير می شود، چيست؟ سرشت اين انقلاب چيست که برای فيلسوف ما - که با جديت به علم و فلسفه می نگريست و دارای عادت هايی منظم و آرام در زندگی بود- اعتباری را به وجود آورد که اکنون دويست ساله شده است؟







انقلاب در "عقل محض"







اين تصوير انقلاب، از آن ِ کانت است. به باور او، در تاريخ دانسته های انسان، لحظه هايی خاص وجود دارند که در آن ها، دانسته هايی مبهم، وارد" مسيرقطعی علم "می شوند(۷). اما يک تئوری، زمانی علم ناميده می شود که بتواند يک نظام (سيستم) يعنی مجموعه ای از دانسته های تنظيم شده به وسيله ی اصولی را به وجود آوَرَد. (۸)کانت می افزايد که "علم به معنای واقعی تنها آن چيزی است که قطعيت آن محقَـَق (ثابت شده)(۹) باشد"؛ به بيان ديگر بايد قضايا يا گزاره ها يش محتوم و ثابت شده باشند. به اين ترتيب می توان گفت که منطق، يعنی علم اَشکال محض انديشه، به گونه ای نسبتاً "تمام شده و کامل"(۱۰) از مغز ارسطو به همان شکلی تراوش کرده که " آتنای مسلح" از سر شکافته شده ی "زئوس"(۱۱) بيرون آمده است. ( البته در اينجا با اشتباهی از سوی کانت مواجه هستيم اما نبايد فراموش کرد که او نگارنده ی عقل محض است، نه يک مورخ). در رياضی انقلاب را " مردم شگفتی آفرين يونان" يا شايد، دانشمندانی گمنام به ثمر رساندند حال آن که در فيزيک، بشريت مديون افرادی چون "گاليله"(۱۲) و "توريچلي"(۱۳) است که اين اصول را (يعنی فيزيک را.م) وارد مسيريقين علمی کردند. تبديل اصول فنی ساده به علم ، به سبب " انقلابی در نحوه ی انديشيدن" است (۱۴). مشابه همين حرکت را "کپرنيگ"(۱۵) در ستاره شناسی کرد هنگامی که برای اثبات گردش زمين، از بيننده خواست که گِـرد خويش و گـِرد خورشيد بچرخد به جای آن که آسمان(يا زمين) را به گردش درآوَرَد. بايد اين استعاره ی انقلاب کُپرنيگی را به موقعيت هدف شناخت يا عينيت علمی تعميم داد که البته در اين زمينه، همواره، فيزيک کلاسيک نيوتون(۱۶) الگوی کانت است.







چرا بوقلمون ها فيزيک نمی دانند







گاليله بر اين باور بود که نبايد به هنگام مشاهده و مطالعه ی طبيعت ،در نهايت سادگی اجازه دهيم که او( يعنی طبيعت.م) ما را هدايت کند بلکه بايد با فرض بر اين که طبيعت قواعدی مشابه انديشه ی انسانی دارد، مورد پرسش قرارش دهيم. در رساله ي"تجربه گر "(۱۷) گاليله،شايد بی آن که خود آگاه باشد، حکم بر "نوشته شدن ِ کتاب طبيعت با زبان رياضي" می دهد. به عقيده ی کانت، اگر طبيعت به زبان رياضيات سخن می رانَد، به آن دليل است که انسان پيشاپيش اين زبان را به طبيعت تحميل کرده است: آن چه "طبيعت" نام دارد، تنها در صورتی ممکن می شود که هر آن چه در بطنش واقع شده، بر اساس قابليت شناخت شناسنده(سوژه) تنظيم شده باشد.(۱۸) به اين ترتيب، اصول به واسطه ی شناسنده ، پيش از هر گونه آزمونی، به شيئ تحميل می شوند.( اصولی که باعث می شوند داده ها يی که بر تجربه ی انسان تاثير گذارند، کاملاًپريشان و فاقد نظم نباشند). در اين جا نقش اساسی فعاليت شناسنده در شکل گيری، تنظيم و ساخت بازنمايی هايش روشن می شود. کانت می انديشد که بااساس قرار دادن اين امر که اصول فلسفی مربوط به قوانين فيزيکي( اصل عليت، اصل ماندگاری نيرو ها در جهان و...) از حساسيت و فهم انسان نشأت می گيرند، مخالفت بنيادين شکاکين را در زمينه ی علوم از ميان برداشته و به ويژه برای تيز هوش ترين ِ آن ها يعنی "ديويد هيوم" ِ اسکاتلندي(۱۹) پاسخ مناسب يافته است. به باور هيوم، هيچ قانون کاملاً محتوم و جهانشمولي( قانونی که رابطه ای قطعی را بيان کرده و در هر شرايطی، بی استثنا صادق باشد) از مشاهده، حاصل نمی شود هر چند که اين مشاهده به نهايت، موشکافانه و روشمند (متوديک) باشد." بوقلمون استقراگرو ساده انگار" راسل(۲۰)( اشاره به مثالی است که راسل بسيارآن را به کار می برد.م)، تنها به اين دليل که هر روز، رأس ساعت نه، در حياط خلوت تغذيه می شود، حق ندارد ،به گونه ای محتوم و جهانشمول ، مثلاً استنباط کند که:" ساعت نه است، پس به من غذا داده می شود." حيوان، از صدقه سر استنتاج از مشاهدات، خواهد آموخت که روز قبل از عيد شکرگزاري(۲۱) ، راس ساعت نه... صاحب مزرعه، سر از تنش جدا خواهد کرد! کانت در برابر استدلال هايی از اين دست، ثابت می کند که به شکلی قانونی می توان از واقعيت مطلق قوانين فيزيکی سخن گفت. چرا؟ درست به اين دليل که آنچه کانت آزمونش(تجربه) می نامد، برخورد يک موضوع نامشخص با شيئ ای کاملاً خارج از آن نيست بلکه فرض بر موضوعی فعال است که قوانينش را ، پيش از آزمون و به طور مستقل از آن،به داده های مورد تجربه تحميل می کند و در ساخت شيئ ، به سهم خود، شرکت دارد. "پيشينگي" در زبان غريب کانت به مفهوم"مستقل از آزمون" است و "معرفت" ( که همواره متشکل از وحدت يک کشف و شهود - نمايش مستقيم يک شيئ مجرد- است و يک مفهوم يا يک بازنمايی ِ کلی) معمولاً برای هر آزمونی ارزشمند بوده و شامل آن می شود؛ خلاصه ، وقتی که اين شناخت يا معرفت شرطی برای امکان تجربه باشد،حاصل، شناختي" برين"(۲۲) است. و اين ربطی به مکاشفه ی برين(۲۳) يا حرکت احيا ی روح که"ماهاريشی يوگي"(۲۴) خود را پايه گذار آن معرفی می کند، ندارد.







آن چه در افق ِ بينش، مقدم برمعرفت انسان وجود دارد







با وجود اين، کانت هرگز نگفته است که تـُنگ کوچک شرابی که روی ميز ميخانه چی قراردارد،همان چيزی است که مشتری در باره اش می انديشد. او نشان می دهد که معرفت هايی پيشين( اوليه) با توجه به چگونگی برخورد با شيئ ِ مورد نظر،مشخص کننده ی آن شيئ هستند. به عنوان مثال، پيش از آن که نگاه بر چيزی بيفتد- هر چه باشد-، شناسنده(سوژه)، به گونه ای مطلق از پيش می داند که هر شيئ ، در حال تجربه ی بيرونی، در زمان و مکان، يا حتا به منزله ی شيئ ِ محسوس، تابع قانون عليت است و از منظرحالتمندي(۲۵) داراي" وجود" (تنها امکان ساده يا محتوم بودن مطرح نيست). بنابر اين يک مجموعه ی معرفت های پيشينه دار وجود دارد( مثلاً در اصل های فيزيکي:" هر چه روی می دهد، علت خود را دارد")که کانت فکر می کند از تجزيه و تحليل نيروی معرفت ِ عقل مطلق ، به آن برسد؛ آن چه که نحوه ی تجلی ِ الزامی شيئ را در برابر شناسنده(سوژه) مشخص می کند.(۲۶) با توجه به قوانين حساسيت و فهم و درک انسانی است که تجربه دررابطه با موضوع، شکل می گيرد و يگانه می شود. در مطرح کردن مقوله ی "پديده"(فنومـِن) نيز منظور تجلی شيئ در برابر شناسنده است. کانت، تمايز آن را با "ناپديد "(نومـِن)(۲۷) به دقت نشان می دهد که منظور از آن شيئ به همان شکلی است که در خود ِ آن و در انديشه وجود دارد و برای ما شناختنی نيست.







پايان دادن به بازی های نمايشی در عرصه ی ماوراء الطبيعه







نقشه نگاری در قلمرويی که درونش داده ی تجربه می تواند مبدل به وسيله ی معرفت شود، يا بهتر بگوييم نشانه گذاری " سرزمين حقيقت"، دعوت از هر ماوراءالطبيعه ی نظری، به اکتفا بر شناخت همراه با يقين يعنی معرفت به اصول کلی فيزيک است(۲۸). اما اگر هر فيزيکدانی خود را رويارو با يک مابعد الطبيعه شناس بيابد که با توجه به اصولی او را به نقد کشيده و حدودی برای پژوهش هايش تعيين می کند، بايد در نظر داشت که در هر انسانی، حتا اگر فيلسوف نباشد، مابعد الطبيعه شناسی وجود دارد که از نادانی خويش آگاه بوده و نياز به پرسش در باره ی سرنوشت ، وجود خدا، آزادی، ناميرايی روح يا مبدأ جهان را در خود،احساس می کند. اين پرسش ها در باره ی سرانجام بشريت اند و در نظر کانت محتوای اصلی ماوراءالطبيعه را تشکيل می دهند: اصولی بی اعتبار در چشم مردمانی که" از اثبات های متافيزيکی اشباع شده اند"(۲۹). کانت می خواهد آن چه را برای خِرَد انسانی يک رسوايی ومايه ی سرافکند گی به شمار می آوَرَد، متوقف سازد: هيچ کس در نهايت جذبه، به نتيجه ای ماندنی نمی رسد. کانت عاشقی مايوس است که نبود هر گونه پيشرفت در ما وراءالطبيعه کلافه اش کرده و به طعنه می گويد که" به ندرت توانسته اعتباری برای آن بيابد"(۳۰). اين فضا (ما وراءالطبيعه)،مبدل به ميدان جنگی بی پايان شده، " عرصه" ای که در آن همه به زور آزمايی در نبرد هايی تشريفاتی مشغولند. مبارزاتی که هرگز کسی در آن ها نتوانسته، به عنوان قهرمان، پيروزمندانه برای خود پايگاهی ماندنی دست و پا کند(۳۱).







غير قابل شناخت و غير قابل انديشه







اگر هر معرفتی يک انديشه يعنی بازنمود چيزی واقعی يا خيالی است اما هر انديشه ای معرفت نيست( يعنی حاوی کشف و شهودی حسی که بر وجود واقعی چيزی شناخته شده، گواهی دهد). پس انديشه ی فاقد شناخت[نيز] وجود دارد: در زبان کانت، ابزارهای ما وراءالطبيعه ی سنتی و تصورات عقل، يعنی جهان، خدا و روح، مورد نظرند. به قول "رابله"(۳۲) يکی از تصورات عقل، رسيدن به معرفت است( خيالاتی باطل که در خلأ وِزوِز می کنند) : هيچ کشف و شهود مجردی ، به رسيدن به منزلت معرفت نمی انجامد. مسائل متافيزيکی علاوه بر آن که برای جوينده ی معرفت در آن ها، همواره لاينحل باقی می مانند، خِرَد انسانی را نيز درگير تناقض با خود می سازند. در مقابل، نياز مطلقی که به جستجوی مشتاقانه ی معرفت در ما وراءالطبيعه می پردازد، به هيچ وجه خيالی باطل نيست. اين نياز ِمحکوم به توهم در قلمرو نظری ، درحيطه ی عمل، در پی کسب رضايت است. "ما وراءالطبيعه سنت ها"(۳۳) که کانت" مباني" آن را در سال۱۷۳۸، اندکی پس از " نخستين اصول ما وراءالطبيعه ای علم طبيعت"(۳۴)، منتشر می کند، کامل کننده ی شاهکار اوست.







بخش اول



بخش دوم











*Jean Montenot فيلسوف معاصر فرانسوی











1-(1857 Georg Whilhelm FriedrichHegel)



Leçons sur l’histoire de la philosophie



2-Transcendantal & empirique



3-Phénomène & noumène



4-Analytique & synthétique



5-a priori & a posteriori



6-impératif catégorique & hypothétique



7-Chemin sûr d’une science



8-Kant :Premiers principes métaphysiques de la science de la nature . Préface .



9-apodicique ; Kant ibid



10-Kant : Critique de la raison pure(seconde préface)



11-Athéna- Zeus



12-Galilée(1564-1642 Italie)



13- Torricelli(1608-1647 Italie)



14- Kant : Critique de la raison pure(seconde préface)



15-Copernic(1473-1543)



16-Newton(1642-1727)



17-(1623)L’essayeur



18-Kant : Prolégomènes à toute métaphysique future



19-David Hume(1711-1727)



20-Bertrand Russell(1872-1970)



21-Thanksgiving



22- Transcendantal



23-Méditation transcendantal



24-Maharishi Yogi



25-Modalité



26- Kant : Critique de la raison pure(introduction)



27-noumène



28- Kant : Critique de la raison pure(analytique transcendentale)



29- Kant : Prolégomènes à toute métaphysique future



30-Kant : Rêves d’un visionnaire



31- Kant : Critique de la raison pure(seconde préface)



32-Rabelais(1494-1553)



33-Métaphysique des moeurs



34-Premiers principes métaphysiques de la science de la nature









هیچ نظری موجود نیست: