اندیشیدن به ایجاد یک حکومت آلترناتیو و معرفی حکومت جانشین به مردم ایران اقدامی بود که در این ۳۰ سال در میان گروه اپوزیسیون ذرّه ائ هم موفقیت نداشته است.به چه دلیل ؟ به این سبب که در این مدت ماهیت واقعی جمهوری اسلامی بر مردم پوشیده ماند و فقط از طریق عده بسیار کمی از قشر روشنفکر به گوش مردم رسید.شاید هراس اکثریت قشر روشنفکر از این بوده که در صورت هویدا کردن چهرهٔ واقعی حکومت،خوانندگان زیادی را از دست بدهد و مشروعیت روشنگری خود را در بین مردم از دست رفته ببیند.ولی به گمان من روشنگری توجیه کردن حرکتهای مردم به عنوان آخرین پیاده نظام این سپاه عظیم بودن نیست بلکه روشنفکر کسی است که علت یا عوامل عقب ماندگی مردم را از دل همان جامعه بیرون بکشد و با شجاعت، چهرهٔ آنرا برای اجتماع نمایان سازد و راهکارهایی را برای برون رفت از این وضعیت پیشنهاد کند.
از برکت پیشرفت تکنولوژی و دسترسی افراد به اخبار و اطلاعات و خواندن مقالات از طریق اینترنت ،این امکان را برای قشر عظیمی از نویسندگان و روشنفکران و منتقدان فراهم سخت تا بتوانند دیدگاهها و نظرات و راهکارهای خود را سخاوتمندانه در اختیار هم نوعانشان قرار دهند، تا از این طریق، قدمی در جهت پیشرفت و ارتقا فکری و فرهنگی و علمی و........... انسانها برداشته باشند.
نکته حائز اهمیت اینجاست که بر افزایش روز افزون وبلاگها و سایتهای مختلف،مردم و حتّی عده ائ از قشر نویسنده با یک بلاتکلیفی سیاسی مواجه شده اند.در اینجا نظر من معطوف به آن عده است که خود را یک بر انداز رژیم میدانند و از طرفی سخن اصلاح طلبی بر زبان میرانند.
یک اصلاح طلب کسی است که موجودیت حکومت فعلی را پذیرفته، ولی معایب و مشکلاتی در آن میبیند که سعی در رفع آن کمبودها میکند و دیگران را هم بر این کوشش دعوت میکند.یک اصلاح طلب به دلایل و توجیههای مختلف، قصد دارد همین سیستم فعلی را اصلاح کند.شاید بزرگترین دلیل او را میتوان جلوگیری از یک انقلاب دیگر و خونریزی و از دست نرفتن منابع جانی و مالی مردم دانست.شاید هم دلیل بزرگتری داشته و اینکه حکومت فعلی با داشتن کمبودها و نا رساییها، تنها حکومتی است که میتواند ارزشهای اسلامی را بر جامعه مسلط کند.به همین دلیل بهترین مصالحه، اصلاح این حکومت است.سوالی که همیشه در ذهن یک اصلاح طلب است اینکه چگونه میتوان چنین حکومتی را اصلاح کرد و در نهایت هر اقدام اصلاح طلب، گامی است در جهت تضمین بقا و استمرار حکومت فعلی.
همه ما میدانیم که در جهان معاصر اکثریت دولتها برگزیده و در نتیجه نماینده ملتها هستند و خدمتگذار آنها.این بارزترین ویژگی یک حکومت جمهوری است.یعنی حکومت مردم بر مردم.این گونه دولتها موظف به فراهم آوردن لوازم راحت و آسایش و آرامش مردم خویشند.منابع مالی کشور را با بیشترین بهره گیری ممکن به نفع مردم به کار میگیرند،در جوامع بین الملل، از حقوق مردمان خود دفاع میکنند،اجازه نمیدهند به کسی ظلم و اجحاف شود،در مقابل مردم ،صادقانه پاسخگو هستند و میدانند که قدرت خود را از همین مردم گرفته اند و این مردم میتوانند هر وقت بخواهند، با استفاده از مجاری قانونی ،آنها را از مصدر قدرت به زیر کشند.به همین سبب است که مردم میتوانند به دولت اعتراض نموده و از آنها بخواهند که پاسخگوی آنها باشند.
بزرگترین ایرادی که به نظام جمهوری اسلامی میتوان گرفت، این است که یک جمهوری نمیتواند اسلامی باشد،چون دو واژه جمهوری و اسلامی با هم در تناقض کاملند.
اسلام یک دین است همچون بقیه ادیان دیگر و دین یک پدیده اجتماعی همچون پدیدههای اجتماعی بشر، همچون فقر،اعتیاد با این تفاوت که دین در لباس روحانیت و معنویت، بر دیگر پدیدههای موجود اعمال نفوذ میکند و سیطره دارد.
توانائی بزرگ دین در این است که نا توانیهای انسان را بر دیگر پدیدههای طبیعی و اجتماعی توجیه میکند.در یک حکومت دینی پاسخگوی همه سوالات مردم خداست.به بیان ساده تر، در حکومت اسلامی، این مردم هستند که باید خود را با اسلام تطبیق دهند و اسلام هیچ وقت تغییر نخواهد کرد.
در یک حکومت اسلامی، خدای مسلمانان هیچ وقت نمیتواند خودش مستقیماً بر مردم حکومت کند به همین دلیل، عدهای که خود را منصوب شده از طرف خدا مینامند به مردم معرفی میشوند و اینها هستند که ولایت و سر پرستی مطلق خود را بر مردم چیره میگردانند و برای آنها تعیین تکلیف میکنند و از همین طریق مخالفان خود را مساوی مخالفان خدا میآنگارند و سر نوشت چنین گناه بزرگ و نا بخشودنی در این دنیا را مرگ میدانند .
حکام ایران در آغاز پیدایش حکومت اسلامی خود کوشیدند برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی خود در جهان، نام جمهوری را به واژه اسلامی آن اضافه کنند و انصافا هم توانستند به نام جمهوری و به کام اسلام حرکت کنند و ایران را به سرعت در مجامع بین المللی به انزوا بکشانند.این تناقض بین جمهوریت و اسلامیت نظام باعث شد تئوریسینهای نظام را به این وادارد که توجیهی برای این تناقض بیابند که در نهایت، این گونه شد که جمهوری، شکل حکومت ایران است و اسلامی بودن آن، محتوای حکومت است.بدین معنی که مردم ،حکومت اسلامی را با رای خود انتخاب کردند، که این همان جمهوریت نظام است و همین مردم ،چون اسلام را دین حاکم انتخاب کردند، تلفیقی از این دو بنام کنونی جمهوری اسلامی بر مردم چیره گشت.
حال نکتهای که بی پاسخ مانده این است که در یک حکومت جمهوری، دولت و رهبران آن، قدرت خود را از مردم گرفته اند و همین مردم میتوانند هر وقت که بخواهند ،مسالمت آمیز و قانونی این دولت و رهبر آنرا از اریکه قدرت به زیر کشند، ولی در حکومت جمهوری اسلامی، رهبر، حکومت بعد از رای اکثریت مردم، از آنها جدا شده و رنگ و لعاب الهی به خود میگیرد و هر جا که اعتراضی شد ،منت مردمی بودن حکومت را با پشتوانه رای مردم بر سر مردم میگذارد و این همان شکل نظام است و این بدین معنی است این گونه نظام فقط در روز انتخابات جمهوری بوده و بعد از انتخابات ،محتوای آن هویدا میگردد.محتوای نظام هم همان اسلامی بودن آن است و چون اسلام یک دین اجتماعی و سیاسی است، درهمه اشکال حکومتی، قانونی،آموزشی و حتّی مسائل خصوصی زندگی افراد، سیطره و نفوذ دارد و هر گونه مقاومت و کوشش و اعتراض برای خلاصی از این نوع حکومت به معنی مخالفت با خدا و نظام الهی و مفسد فی الارض، به مردم شناسانده و سرکوب میشوند.رابطه این گونه حکومت با ملت چیزی جز رابطه حاکم با محکوم نیست.در یک حکومت دینی، این اعتقاد برمردم حاکم است که رای اصلی، رای خداست و نظر مردم اگر در جهت تائید آن باشد معتبر است و اگر نظر مردم مخالف رای خدا باشد فاقد هر گونه ارزشی است و محکوم به زوال و نابودی است ولی در جمهوری اصل، نظر مردم است و این مردم هستند که برای خود تصمیم میگیرند و هر گونه که شایسته خود میدانند و با شرایطشان سازگار است آنرا رقم میزنند.به همین دلیل است که در حکومت جمهوری،کلیه قوانین و مقررات کشور، مطابق با نیازهای مردم و شرایط زمانه است و در یک حکومت اسلامی کلیه قوانین موجود، مطابق با موازین اسلامی است که در ۱۴۰۰ سال پیش وضع گردیده (اشاره به اصل چهارم اساسی جمهوری اسلامی ایران ؛ کلیه قوانین و مقررات کشور باید مطابق با موازین اسلامی باشد).به بیان ساده تر، در حکومت اسلامی، این مردم هستند که باید خود را با اسلام تطبیق دهند و اسلام هیچ گاه تغییر نخواهد کرد.ولی در جمهوری،این جمهوری است که باید خود را مطابق با خواست و تغییرات مردم تغییر دهد و به روز شود .در حکومت اسلامی فقط عقیده واحد مسلمانان پذیرفته شده میباشد و اسلام پایه و اساس همه چیز فرض میشوند، در نتیجه اجزایی که مخالف آن باشند مخالف خدا نامیده میشوند و محکوم به نابودی هستند، ولی در جمهوری عقاید متعدد و حتّی اقلیت قابل قبول هستند و همگی در خور احترام میباشند.به همین سبب است که در یک جمهوری، حقوق هم جنسگرایان،بی خدایان و غیره به رسمیت شناخته شده و قابل احترام است.
پس ملاحظه میشوند که در یک حکومت جمهوری، شکل و محتوای نظام بر اساس موازین مردمی و جمهوریت میباشد.اگر نگاهی سطحی هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی داشته باشیم، میبینیم که از ۱۷۷ اصل قانون اساسی،بیشتر از ۱۵۰بار کلمه اسلام در آن گنجانده شده است،بدین معنی که ۸۰ % قوانین و مقررات کشور، بر اساس قوانین اسلامی و الهی تنظیم و قابل اجرا گشته است و همین موجب سوالاتی در ذهن خواننده میشوند که با پرسش آن، اصل و مبنای حکومت جهوری اسلامی به چالش کشیده میشوند.
طبق اصل ۵۷ قانون اساسی،" قوای حاکم زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت است" .این خود جای بحث دارد که چرا در نظامی که پیشوند جمهوری را داراست، مقامی که منتخب عموم مردم نیست و از میان قشر خاص ( و حتّی نه عام) روحانیت و توسط آنها انتخاب شده است باید قوای مملکت را تحت سلطه مطلقه خویش داشته باشد ؟این چگونه جمهوری است که فردی با اختیارات مطلقه (همان پادشاهی از نوع مستبد)نسبت به سه قوه در صدر امور مینشاند ؟اما متأسفانه حدود و اختیارات این رهبر در جمهوری اسلامی محدود به سه قوای اصلی نظام نیست و برای آنکه خیالش باز هم راحت تر شود، اختیارات دیگری را انحصاری مخصوص به خود کرده و آن زمانی است که فرماندهی کل قوا از نیروهای نظامی،انتظامی،ارتش،سپاه را به خود اختصاص داده است و عملکرد آنها در سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم در انتخابات ریاست جمهوری اخیر مشاهده شد و برای توجیه کردن چنین سرکوبهایی و ایجاد تنفر و انزجار نسبت به گروه و افراد معترض در بین مردم ،نیاز به بلندگو و رسانهای است بنام صدا و سیما که طبق اصل ۱۵۷ قانون اساسی،آزادی بیان و نشر افکار تامین گرداند که آن هم توسط شخص رهبر تعیین میگردد.پس میبینیم که خط مشی و سیاستهای کلی نظارت بر این رسانه ملی هم توسط رهبر اداره میگردد.رسانهای که مردم میبایست نظرات و انتقادات خود را با آزادی کامل به گوش مسولان برسانند و هر گونه انتقادی از عملکرد حاکمان داشتند به راحتی بیان کنند ،ولی میبینیم که رسانه ملی به دلیل تسلط مطلق ولی فقیه بر آن،فقط نظرات موافقان حکومت را منعکس کرده و نظرات مردم اگر مطابق با خواستههای ولی فقیه نباشد، فاقد هر گونه ارزش و اعتبار است.
پس به طور واضح میبینیم که نظام جمهوری اسلامی هم در معنا و هم در عمل، نظامی پادشاهی مطلق با اختیارت تام است، که چون مدت زمامداری آن نامحدود میباشد ،همین امر باعث فزونی قدرت و به همین نسبت فساد در آن افزایش میابد.
همان طور که میبینیم نقش مردم در چنین حکومتی، تا وقتی که قرار است به پای صندوقهای رای بیایند تا چهرهٔ حکومت را در جوامع جهانی زیبا و مردم سالار جلوه دهند موثر است و با صفتهایی همچون" ملت شریف و همیشه در صحنه،ملت بزرگوار ،ملت قهرمان" و از این قبیل بکار میبرند و بلافاصله بعد از انتخابات و گرفتن مشروعیت سیاسی در جهان،همین مردم تبدیل به خس و خاشاک یا اغتشاشگر و اراذل و اوباش میشوند.
بی حرمتی نسبت به مردم و تحقیر کردن آنها در نظام جمهوری اسلامی نیز میتوان در انتخاب رهبر توسط مجلس خبرگان مشاهده کرد.چرا که از نظر حاکمان،فهم مردم پایین تر از حدی است که بتوانند بطور مستقیم رهبر را انتخاب کنند، رهبری که حدود و اختیاراتش از قوای سه گانه و نیرهای مسلح و صدا و سیما و غیره فراتر رفته و نقش آنرا در سیاست خارجی کشور نیز میتوان مشاهده کرد.چرا که طبق اصل ۱۵۲ قانون اساسی،دفاع از حق همه مسلمانان جهان را یکی از پایههای اساسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی میداند.مسلمانانی که نه تنها هیچ سودی برای مملکتمان نداشتند،گاهی به ایران حمله کردند همچون عراق،وهابیهایی که تشنه خون شیعیان ما هستند که نمونه آن ضرب و شتم شیعیان ایرانی توسط وهابیها را در عربستان بسیار شنیده و دیده ایم و عدهای هم چشم تعارض به خاک ما را دارند، همچون امارات متحده عربی و عده ای هم در زمان جنگ در کنار عراق همه نوع کمکهای نظامی و اقتصادی بر علیه کشورمان انجام دادند.عمق فاجعه در سیاست خارجی قانون اساسی ولی مطلقه فقیه، زمانی است که طبق اصل ۱۵۴ :"جمهوری اسلامی از مبارزت حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکنند".اجرای این اصل که ما به وضوح میبینیم، نتیجهای جز به تاراج رفتن سرمایه مملکت و منافع ملی و بر چسب حمایت از تروریسم و یا خود تروریسم به ایران در کشورهای دنیا نیست.هر چند که به دستور ولایت مطلقه فقیه ،حمایتهای همه جانبه، همچون ارسال پول و اسلحه و مهمات به گروههای ترریستی حماس و حزب الله و اسلامگرایان تند رو در سودان که از اعتبار ایران در جهان بیش از پیش در حال کاسته شدن است.در خاتمه ذهن شما خواننده محترم را به پرسش به یک سوال با خودتان تنها میگذارم تا با پاسخ به این پرسش تلنگری به خواب ۳۰ ساله خود بزنیم و نام خود و نسل خودمان را در تاریخ چند هزار ساله ایران به خوبی و هوشیاری به یادگار بگذاریم.
حکومت جمهوری اسلامی تحت حفاظ جمهوری و در پناه اسلامی، هر طور که خواسته با مردم ایران رفتار کرده و برای خود این حق را قائل دانسته تحت لوای اسلام در خصوصی ترین مساله شخصی مردم، از آزادی بیان،افکار،نوع زندگی و حتّی پوشش شخصی ما هم نفوذ پیدا کند و در حال حاضر ملتی افسرده،فساد و اعتیاد بی حد،میلیونها بیکار،تن فروشی دختران و زنان برای امرار معاش ،اخراج دانشجویان و استادان در سطح دانشگاهها و افزایش روز افزون زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی و فساد اقتصادی سر سام آور توسط عناصر در ردههای بالای نظام، اینها همه و همه، گوشهای از واقعیات جامعه امروز مردم ایران است.مردمی که نمی دانستند در سال ۱۳۵۸ چه سرنوشتی در انتظارشان است و با آرای خود به این قانون اساسی و حکومت، چیزی جز حرمان و پشیمانی به بار نیاورد .سوال این است که، آیا هنوز هم بر سر حرف خود هستیم و به این حکومت پای بندیم ؟وقت آن نرسیده ،فارغ از داشتن هر گونه ایدئولوژی سیاسی و عقیدتی،دستهای بی رمق خود را به یکدیگر بدهیم و بفشاریم تا جانی تازه در خونمان جریان یابد و این افتخار را داشته باشیم و در مقابل آیندگان با سر بلندی نام خود را برای همیشه در تاریخ جهان ثبت کنیم که ما آغازگر حکومت دموکراسی در ایران بودیم و به آن ببالیم ؟این همان گمشده ذهن جامعه ایران امروز ما نیست ؟برای ایجاد یک حکومت دموکراسی و مردمی دست من را بگیر و دست دیگر خود را تو هم دراز کن برای فشردن دستی دیگر برای ایرانی آزاد و آباد .