بلا تکلیفی سیاسی بر سر اسلامیت یک جمهوری








پس از پیروزی جمهوری اسلامی بر مردم ایران در سال ۱۳۵۷ همواره اقشار مختلف اکثریت مردم کوشیدند راهی‌ را جهت عقب راندن حاکمان زورگو و استرداد حقوق از دست رفته‌شان و ایجاد یک حکومت قانون برگزینند ولی‌ هر بار با نمایش‌های مختلف حکومت و سرکوب مردم تحت عناوین انقلاب مخملی و انهدام شبکه‌های ضد انقلاب و همکاری با سازمانهای جاسوسی اسرائیل و غرب و آمریکا مواجه شدند.
اندیشیدن به ایجاد یک حکومت آلترناتیو و معرفی‌ حکومت جانشین به مردم ایران اقدامی بود که در این ۳۰ سال در میان گروه اپوزیسیون ذرّه ائ هم موفقیت نداشته است.به چه دلیل ؟ به این سبب که در این مدت ماهیت واقعی جمهوری اسلامی بر مردم پوشیده ماند و فقط از طریق عده بسیار کمی‌ از قشر روشنفکر به گوش مردم رسید.شاید هراس اکثریت قشر روشنفکر از این بوده که در صورت هویدا کردن چهرهٔ واقعی حکومت،خوانندگان زیادی را از دست بدهد و مشروعیت روشنگری خود را در بین مردم از دست رفته ببیند.ولی‌ به گمان من روشنگری توجیه کردن حرکت‌های مردم به عنوان آخرین پیاده نظام این سپاه عظیم بودن نیست بلکه روشنفکر کسی‌ است که علت یا عوامل عقب ماندگی مردم را از دل‌ همان جامعه بیرون بکشد و با شجاعت، چهرهٔ آنرا برای اجتماع نمایان سازد و راهکارهایی را برای برون رفت از این وضعیت پیشنهاد کند.
از برکت پیشرفت تکنولوژی و دسترسی افراد به اخبار و اطلاعات و خواندن مقالات از طریق اینترنت ،این امکان را برای قشر عظیمی‌ از نویسندگان و روشنفکران و منتقدان فراهم سخت تا بتوانند دیدگاه‌ها و نظرات و راهکارهای خود را سخاوتمندانه در اختیار هم نوعانشان قرار دهند، تا از این طریق، قدمی‌ در جهت پیشرفت و ارتقا فکری و فرهنگی‌ و علمی‌ و........... انسانها برداشته باشند.
نکته حائز اهمیت اینجاست که بر افزایش روز افزون وبلاگ‌ها و سایتهای مختلف،مردم و حتّی عده ائ از قشر نویسنده با یک بلاتکلیفی سیاسی مواجه شده اند.در اینجا نظر من معطوف به آن عده است که خود را یک بر انداز رژیم میدانند و از طرفی‌ سخن اصلاح طلبی بر زبان میرانند.
یک اصلاح طلب کسی‌ است که موجودیت حکومت فعلی‌ را پذیرفته، ولی‌ معایب و مشکلاتی در آن می‌بیند که سعی‌ در رفع آن کمبودها می‌کند و دیگران را هم بر این کوشش دعوت می‌کند.یک اصلاح طلب به دلایل و توجیه‌های مختلف، قصد دارد همین سیستم فعلی‌ را اصلاح کند.شاید بزرگترین دلیل او را می‌توان جلوگیری از یک انقلاب دیگر و خونریزی و از دست نرفتن منابع جانی و مالی مردم دانست.شاید هم دلیل بزرگتری داشته و اینکه حکومت فعلی‌ با داشتن کمبودها و نا رسایی‌ها، تنها حکومتی است که میتواند ارزشهای اسلامی را بر جامعه مسلط کند.به همین دلیل بهترین مصالحه، اصلاح این حکومت است.سوالی که همیشه در ذهن یک اصلاح طلب است اینکه چگونه میتوان چنین حکومتی را اصلاح کرد و در نهایت هر اقدام اصلاح طلب، گامی‌ است در جهت تضمین بقا و استمرار حکومت فعلی‌.
همه ما میدانیم که در جهان معاصر اکثریت دولتها برگزیده و در نتیجه نماینده ملتها هستند و خدمتگذار آنها.این بارزترین ویژگی‌ یک حکومت جمهوری است.یعنی‌ حکومت مردم بر مردم.این گونه دولت‌ها موظف به فراهم آوردن لوازم راحت و آسایش و آرامش مردم خویشند.منابع مالی کشور را با بیشترین بهره گیری ممکن به نفع مردم به کار میگیرند،در جوامع بین الملل، از حقوق مردمان خود دفاع میکنند،اجازه نمیدهند به کسی‌ ظلم و اجحاف شود،در مقابل مردم ،صادقانه پاسخگو هستند و میدانند که قدرت خود را از همین مردم گرفته اند و این مردم میتوانند هر وقت بخواهند، با استفاده از مجاری قانونی ،آنها را از مصدر قدرت به زیر کشند.به همین سبب است که مردم میتوانند به دولت اعتراض نموده و از آنها بخواهند که پاسخگوی آنها باشند.
بزرگترین ایرادی که به نظام جمهوری اسلامی میتوان گرفت، این است که یک جمهوری نمیتواند اسلامی باشد،چون دو واژه جمهوری و اسلامی با هم در تناقض کاملند.
اسلام یک دین است همچون بقیه ادیان دیگر و دین یک پدیده اجتماعی همچون پدیده‌های اجتماعی بشر، همچون فقر،اعتیاد با این تفاوت که دین در لباس روحانیت و معنویت، بر دیگر پدیده‌های موجود اعمال نفوذ می‌کند و سیطره دارد.
توانائی بزرگ دین در این است که نا توانی‌های انسان را بر دیگر پدیده‌های طبیعی و اجتماعی توجیه می‌کند.در یک حکومت دینی پاسخگوی همه سوالات مردم خداست.به بیان ساده تر، در حکومت اسلامی، این مردم هستند که باید خود را با اسلام تطبیق دهند و اسلام هیچ وقت تغییر نخواهد کرد.
در یک حکومت اسلامی، خدای مسلمانان هیچ وقت نمیتواند خودش مستقیماً بر مردم حکومت کند به همین دلیل، عده‌ای که خود را منصوب شده از طرف خدا مینامند به مردم معرفی‌ میشوند و اینها هستند که ولایت و سر پرستی‌ مطلق خود را بر مردم چیره میگردانند و برای آنها تعیین تکلیف میکنند و از همین طریق مخالفان خود را مساوی مخالفان خدا می‌‌آنگارند و سر نوشت چنین گناه بزرگ و نا بخشودنی در این دنیا را مرگ میدانند .
حکام ایران در آغاز پیدایش حکومت اسلامی خود کوشیدند برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی خود در جهان، نام جمهوری را به واژه اسلامی آن‌ اضافه کنند و انصافا هم توانستند به نام جمهوری و به کام اسلام حرکت کنند و ایران را به سرعت در مجامع بین المللی به انزوا بکشانند.این تناقض بین جمهوریت و اسلامیت نظام باعث شد تئوریسینهای نظام را به این وادارد که توجیهی‌ برای این تناقض بیابند که در نهایت، این گونه شد که جمهوری، شکل حکومت ایران است و اسلامی بودن آن‌، محتوای حکومت است.بدین معنی‌ که مردم ،حکومت اسلامی را با رای خود انتخاب کردند، که این همان جمهوریت نظام است و همین مردم ،چون اسلام را دین حاکم انتخاب کردند، تلفیقی از این دو بنام کنونی جمهوری اسلامی بر مردم چیره گشت.
حال نکته‌ای که بی‌ پاسخ مانده این است که در یک حکومت جمهوری، دولت و رهبران آن‌، قدرت خود را از مردم گرفته اند و همین مردم میتوانند هر وقت که بخواهند ،مسالمت آمیز و قانونی این دولت و رهبر آنرا از اریکه قدرت به زیر کشند، ولی‌ در حکومت جمهوری اسلامی، رهبر، حکومت بعد از رای اکثریت مردم، از آنها جدا شده و رنگ و لعاب الهی به خود می‌گیرد و هر جا که اعتراضی شد ،منت مردمی بودن حکومت را با پشتوانه رای مردم بر سر مردم میگذارد و این همان شکل نظام است و این بدین معنی‌ است این گونه نظام فقط در روز انتخابات جمهوری بوده و بعد از انتخابات ،محتوای آن‌ هویدا میگردد.محتوای نظام هم همان اسلامی بودن آن‌ است و چون اسلام یک دین اجتماعی و سیاسی است، درهمه اشکال حکومتی، قانونی،آموزشی و حتّی مسائل خصوصی زندگی‌ افراد، سیطره و نفوذ دارد و هر گونه مقاومت و کوشش و اعتراض برای خلاصی از این نوع حکومت به معنی‌ مخالفت با خدا و نظام الهی و مفسد فی الارض، به مردم شناسانده و سرکوب میشوند.رابطه این گونه حکومت با ملت چیزی جز رابطه حاکم با محکوم نیست.در یک حکومت دینی، این اعتقاد برمردم حاکم است که رای اصلی‌، رای خداست و نظر مردم اگر در جهت تائید آن‌ باشد معتبر است و اگر نظر مردم مخالف رای خدا باشد فاقد هر گونه ارزشی است و محکوم به زوال و نابودی است ولی‌ در جمهوری اصل، نظر مردم است و این مردم هستند که برای خود تصمیم میگیرند و هر گونه که شایسته خود میدانند و با شرایطشان سازگار است آنرا رقم میزنند.به همین دلیل است که در حکومت جمهوری،کلیه قوانین و مقررات کشور، مطابق با نیازهای مردم و شرایط زمانه است و در یک حکومت اسلامی کلیه قوانین موجود، مطابق با موازین اسلامی است که در ۱۴۰۰ سال پیش وضع گردیده (اشاره به اصل چهارم اساسی‌ جمهوری اسلامی ایران ؛ کلیه قوانین و مقررات کشور باید مطابق با موازین اسلامی باشد).به بیان ساده تر، در حکومت اسلامی، این مردم هستند که باید خود را با اسلام تطبیق دهند و اسلام هیچ گاه تغییر نخواهد کرد.ولی‌ در جمهوری،این جمهوری است که باید خود را مطابق با خواست و تغییرات مردم تغییر دهد و به روز شود .در حکومت اسلامی فقط عقیده واحد مسلمانان پذیرفته شده می‌باشد و اسلام پایه و اساس همه چیز فرض میشوند، در نتیجه اجزایی که مخالف آن‌ باشند مخالف خدا نامیده میشوند و محکوم به نابودی هستند، ولی‌ در جمهوری عقاید متعدد و حتّی اقلیت قابل قبول هستند و همگی‌ در خور احترام میباشند.به همین سبب است که در یک جمهوری، حقوق هم جنسگرایان،بی‌ خدایان و غیره به رسمیت شناخته شده و قابل احترام است.
پس ملاحظه میشوند که در یک حکومت جمهوری، شکل و محتوای نظام بر اساس موازین مردمی و جمهوریت میباشد.اگر نگاهی‌ سطحی هم در قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی داشته باشیم، میبینیم که از ۱۷۷ اصل قانون اساسی‌،بیشتر از ۱۵۰بار کلمه اسلام در آن‌ گنجانده شده است،بدین معنی‌ که ۸۰ % قوانین و مقررات کشور، بر اساس قوانین اسلامی و الهی تنظیم و قابل اجرا گشته است و همین موجب سوالاتی در ذهن خواننده میشوند که با پرسش آن،‌ اصل و مبنای حکومت جهوری اسلامی به چالش کشیده میشوند.
طبق اصل ۵۷ قانون اساسی،"‌ قوای حاکم زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت است" .این خود جای بحث دارد که چرا در نظامی که پیشوند جمهوری را داراست، مقامی که منتخب عموم مردم نیست و از میان قشر خاص ( و حتّی نه عام) روحانیت و توسط آنها انتخاب شده است باید قوای مملکت را تحت سلطه مطلقه خویش داشته باشد ؟این چگونه جمهوری است که فردی با اختیارات مطلقه (همان پادشاهی از نوع مستبد)نسبت به سه قوه در صدر امور مینشاند ؟اما متأسفانه حدود و اختیارات این رهبر در جمهوری اسلامی محدود به سه قوای اصلی‌ نظام نیست و برای آنکه خیالش باز هم راحت تر شود، اختیارات دیگری را انحصاری مخصوص به خود کرده و آن‌ زمانی‌ است که فرماندهی کل قوا از نیروهای نظامی،انتظامی،ارتش،سپاه را به خود اختصاص داده است و عملکرد آنها در سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم در انتخابات ریاست جمهوری اخیر مشاهده شد و برای توجیه کردن چنین سرکوبهایی و ایجاد تنفر و انزجار نسبت به گروه و افراد معترض در بین مردم ،نیاز به بلندگو و رسانه‌ای است بنام صدا و سیما که طبق اصل ۱۵۷ قانون اساسی‌،آزادی بیان و نشر افکار تامین گرداند که آن‌ هم توسط شخص رهبر تعیین میگردد.پس میبینیم که خط مشی‌ و سیاست‌های کلی‌ نظارت بر این رسانه ملی‌ هم توسط رهبر اداره میگردد.رسانه‌ای که مردم می‌بایست نظرات و انتقادات خود را با آزادی کامل به گوش مسولان برسانند و هر گونه انتقادی از عملکرد حاکمان داشتند به راحتی‌ بیان کنند ‌،ولی‌ میبینیم که رسانه ملی‌ به دلیل تسلط مطلق ولی‌ فقیه بر آن‌،فقط نظرات موافقان حکومت را منعکس کرده و نظرات مردم اگر مطابق با خواسته‌های ولی‌ فقیه نباشد‌، فاقد هر گونه ارزش و اعتبار است.
پس به طور واضح میبینیم که نظام جمهوری اسلامی هم در معنا و هم در عمل، نظامی پادشاهی مطلق با اختیارت تام است‌، که چون مدت زمامداری آن‌ نامحدود میباشد ‌،همین امر باعث فزونی قدرت و به همین نسبت فساد در آن‌ افزایش میابد.
همان طور که میبینیم نقش مردم در چنین حکومتی‌، تا وقتی‌ که قرار است به پای صندوق‌های رای بیایند تا چهرهٔ حکومت را در جوامع جهانی‌ زیبا و مردم سالار جلوه دهند موثر است و با صفتهایی همچون" ملت شریف و همیشه در صحنه،ملت بزرگوار ،ملت قهرمان" و از این قبیل بکار میبرند و بلافاصله بعد از انتخابات و گرفتن مشروعیت سیاسی در جهان،همین مردم تبدیل به خس و خاشاک یا اغتشاشگر و اراذل و اوباش میشوند.
بی‌ حرمتی نسبت به مردم و تحقیر کردن آنها در نظام جمهوری اسلامی نیز میتوان در انتخاب رهبر توسط مجلس خبرگان مشاهده کرد.چرا که از نظر حاکمان،فهم مردم پایین تر از حدی است که بتوانند بطور مستقیم رهبر را انتخاب کنند، رهبری که حدود و اختیاراتش از قوای سه گانه و نیرهای مسلح و صدا و سیما و غیره فراتر رفته و نقش آنرا در سیاست خارجی‌ کشور نیز میتوان مشاهده کرد.چرا که طبق اصل ۱۵۲ قانون اساسی‌،دفاع از حق همه مسلمانان جهان را یکی‌ از پایه‌های اساسی‌ سیاست خارجی‌ جمهوری اسلامی میداند.مسلمانانی که نه تنها هیچ سودی برای مملکتمان نداشتند،گاهی‌ به ایران حمله کردند همچون عراق،وهابیهایی که تشنه خون شیعیان ما هستند که نمونه آن‌ ضرب و شتم شیعیان ایرانی توسط وهابیها را در عربستان بسیار شنیده و دیده ایم و عده‌ای هم چشم تعارض به خاک ما را دارند، همچون امارات متحده عربی و عده ای هم در زمان جنگ در کنار عراق همه نوع کمک‌های نظامی و اقتصادی بر علیه کشورمان انجام دادند.عمق فاجعه در سیاست خارجی‌ قانون اساسی‌ ولی‌ مطلقه فقیه، زمانی‌ است که طبق اصل ۱۵۴ :"جمهوری اسلامی از مبارزت حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکنند".اجرای این اصل که ما به وضوح میبینیم، نتیجه‌ای جز به تاراج رفتن سرمایه مملکت و منافع ملی و بر چسب حمایت از تروریسم و یا خود تروریسم به ایران در کشورهای دنیا نیست.هر چند که به دستور ولایت مطلقه فقیه ،حمایتهای همه جانبه، همچون ارسال پول و اسلحه و مهمات به گروه‌های ترریستی حماس و حزب الله و اسلامگرایان تند رو در سودان که از اعتبار ایران در جهان بیش از پیش در حال کاسته شدن است.در خاتمه ذهن شما خواننده محترم را به پرسش به یک سوال با خودتان تنها میگذارم تا با پاسخ به این پرسش تلنگری به خواب ۳۰ ساله خود بزنیم و نام خود و نسل خودمان را در تاریخ چند هزار ساله ایران به خوبی‌ و هوشیاری به یادگار بگذاریم.
حکومت جمهوری اسلامی تحت حفاظ جمهوری و در پناه اسلامی، هر طور که خواسته با مردم ایران رفتار کرده و برای خود این حق را قائل دانسته تحت لوای اسلام در خصوصی ترین مساله شخصی‌ مردم، از آزادی بیان،افکار،نوع زندگی‌ و حتّی پوشش شخصی‌ ما هم نفوذ پیدا کند و در حال حاضر ملتی افسرده،فساد و اعتیاد بی‌ حد،میلیونها بیکار،تن فروشی دختران و زنان برای امرار معاش ،اخراج دانشجویان و استادان در سطح دانشگاه‌ها و افزایش روز افزون زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی و فساد اقتصادی سر سام آور توسط عناصر در رده‌های بالای نظام، اینها همه و همه، گوشه‌ای از واقعیات جامعه امروز مردم ایران است.مردمی که نمی دانستند در سال ۱۳۵۸ چه سرنوشتی در انتظارشان است و با آرای خود به این قانون اساسی و حکومت، چیزی جز حرمان و پشیمانی به بار نیاورد .سوال این است که، آیا هنوز هم بر سر حرف خود هستیم و به این حکومت پای بندیم ؟وقت آن‌ نرسیده ،فارغ از داشتن هر گونه ایدئولوژی سیاسی و عقیدتی،دستهای بی‌ رمق خود را به یکدیگر بدهیم و بفشاریم تا جانی تازه در خونمان جریان یابد و این افتخار را داشته باشیم و در مقابل آیندگان با سر بلندی نام خود را برای همیشه در تاریخ جهان ثبت کنیم که ما آغازگر حکومت دموکراسی در ایران بودیم و به آن‌ ببالیم ؟این همان گمشده ذهن جامعه ایران امروز ما نیست ؟برای ایجاد یک حکومت دموکراسی و مردمی دست من را بگیر و دست دیگر خود را تو هم دراز کن برای فشردن دستی‌ دیگر برای ایرانی آزاد و آباد .





آیا دین،راهی‌ برای رسیدن به سعادت و خوشبختی‌ انسان است?!!!

 دین،راهی‌ برای رسیدن به سعادت و خوشبختی‌ انسان!!!




(جرات و شهامت شاید کسی‌ را نجات ندهد ولی‌ به او ثابت می‌کند که روحش هنوز زنده است.)جرج برنارد شاو
اگر بخواهیم تعریف جامع و کاملی از هر پدیده‌ای داشته باشیم ابتدا باید عملکرد آنرا در جوامع جستجو کنیم و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف, طبق خدماتی که به مخاطبان ارائه کرده یک تعریف کلی‌ از آن‌ بیان کرد.
دین هم همچون سایر پدیده‌های جوامع بشری است که قرنهادر لباس روحانیت و معنویت در بین انسانها نفوذ پیدا کرده است.سوال اساسی‌ اینجاست که نقش دین و خدمات این پدیده به ظاهر قدرتمند در طول تاریخ بشری چیست؟
وقتی‌ انسان در مقابل قدرتهای ما فوق خویش درمانده میشود, دین ناتوانیهای انسان را برای او توجیه می‌کند.به عبارتی سادهتر, دین یک قدرت خود فریبی در مقابل ناتوانیها و درماندگیها به انسان عرضه می‌کند که او را به سمت و سوی پدیده‌ای بنام ایمان و اعتقاد سوق میدهد.بدین ترتیب که وقتی‌ انسان در مقابل ناتوانیها و واقعیات عینی مستاصل میشود, به دنبال راهی‌ است برای توجیه آنچه غیر قابل دسترس می‌بیند و از دیگران هم می‌خواهد از دریچه ذهن و خیال او به واقعیات بنگرند که همین مسیر و پروسه منجر به سالک و مسلک پروری میشود.
در اصل دین چیزی نیست جز دستگاه تعقیب انسان به ایمان آوردن به ناتوانیهای خویش که تنها خدمت او, خود فریبی و تمکین است.
در طول تاریخ بشریت, انسانها همواره مرعوب قدرت حاکمان بوده اند.به همین دلیل ,دین تبدیل به یک ابزار توجیه در دست حاکمان قرار گرفته که توسط آن در زندگی‌ اجتماعی مردم نفوذ پیدا کنند و از راه نیروی قهریه همه افراد را ملزم به تمکین و گردن نهادن به دستورات حاکمان قرار دهند و وقتی‌ کمبودها و ضعف‌های صاحبان قدرت هویدا میشود, دین در لباس توجیه, آن ناکامیها و کمبودها را از راه اعتقاد به قضا و قدر اداره می‌کند.
حال تصور کنید سیستم مدیریتی یک جامعه طوری سازماندهی و کنترل شود که زندگی‌ مردم رو به پیشرفت باشد و ناکامیهای افراد به کامیابی و آسایش آنها تبدیل شود و در نتیجه از فشار بر زندگی‌ اجتماع و مردم کاسته شود.در نتیجه نقش دین, خود به خود در این جامعه به مرور زمان کاسته میشود تاجایی که اگر از افراد همان جامعه نقش دین را در آن اجتماع جویا شوی بلافاصله خواهند گفت” دین انگل جامعه بیش نیست”.
پس می بینیم که رابطه نفوذ دین و جامعه, چیزی جز رابطه حاکم بر محکوم نیست و به همین نسبت هر چقدر دین در زندگی‌ مردم نفوذ پیدا کند،مردم آن‌ جامعه حقیرتر و پست تر میشوند.هر گونه انتقادی هم پاسخی جز تعقیب و آزار و اذیت و زندان و مرگ ندارد.
ادیان مختلف هر کدام در عصر خود به نوع بشر حوزه دینی خود تحقیر و تبعیض روا داشته اند.در قرون وسطی تحت سیطره دین مسیح انسانهای بیشماری گردن زده شدند.در دائره اقتدار دین یهود انسانهای متمرد را به صلیب کشیدند.در دامنه دین اسلام با قدرت شمشیر و گردن زدن،وحشی گریها به اوج خود رسید.دامنه تجاوز و ظلم و ستمها در دین اسلام به جائی رسید که هر کس مخالف حکومت اسلام باشد کافر نامیده شده و مجازات کافر مرگ است.اسلام همه مشکلات بشری را به قضا و قدر نسبت داد
در تمام طول تاریخ یک راز در بین همه ادیان وجود داشته که توانسته آنها را تا کنون زنده نگاه دارد:
” دین وسیله تسلط طبقات حاکم بر اجتماع است”.
این رازی‌ است که قرنهاست توانسته این پدیده ضد بشری را با وجود این همه پیشرفتهای باور نکردنی بشر در زمینه‌های علمی‌،هنری،صنعت و تکنولوژی زنده نگاه دارد و مانع از آسایش و امنیت انسانها شود.
در جهان امروزی،بشر توانسته کنترل باور نکردنی بر طبیعت پیدا کند.انقلابی‌ عظیم در شاخه‌های مختلف علمی‌ در حال انجام است.تکثیر ژنتیکی‌،فرستادن سفینه‌های تحقیقی فضایی به سیارات مختلف، درمان بسیاری از بیماریها،ثبت هزاران اختراع در روز در هر نقطه از جهان که تعدادشان بیشتر هم میشود و غیره اینها همه و همه بشر را در موقعیتی قرار داده که بتواند بر زندگی‌اش کنترل بیشتری داشته باشد و علمی تر و باز تر به دنیا نگاه کند تا از چنگال خرافات‌ها رهایی یافته, در نتیجه آزاد اندیش تر و انسانی‌ تر و مرفه تر زندگی‌ کند ,اما می بینیم که چنین نیست.در کنار این همه رشد و پیشرفت،مذهب هم تحرک فوق العاده‌ای پیدا کرده و آسایش و امنیت را از انسانها سلب کرده است.مسیحیت در ایالتهای آمریکا به قدرتی‌ رسیده که همچون شبحی ترسناک در مدارس هم, رد پایی از خود به جا گذاشته و نظام آموزشی آمریکا را برای پاک کردن تئوری تکامل داروین تحت فشار قرار داده اند.آنها میخواهند تئوری بینگ بنگ (تئوری که توضیح میدهد جهان چگونه به وجود آمده)را از کتابهای درسی حذف کرده و بحث خلقت تورات و انجیل را جایگزین آن‌ کنند.
در قرن ۲۱ هنوز بساط بهشت و جهنم و سایر خرافات مذهبی‌ و ضد علمی‌ و پوچ ترین احکام دینی بر زندگی‌ بخش‌های وسیعی از مردم خاور میانه همچون ایران عربستان ،پاکستان و افغانستان و عراق و ....حاکم شده است.با این همه پیشرفت بشری هنوز به زن و حقوق او مطابق با دستورات دینی ۱۴۰۰ سال گذشته بر خورد میشود.
نزدیکترین رابطه ممکن بین دولت و کلیسا در روسیه بر قرار شده است.مذهب ارتدکس به عنوان مذهب رسمی‌ در روسیه شناسانده میشود.در مقابل کلیسای ارتدکس, از سیاستهای ضد انسانی‌ دولت روسیه حمایت و پشتیبانی می‌کند.در واقع یک موج برگشت مذهب و رونق بساط خرافاتی در دنیا به راه افتاده است.موج خرافاتی که بشریت دو قرن پیش دیو آدمخوار و ضد انسان مذهب و دین را در قفس انداخت و حالا همان دیو از قفس بیرون پریده و به جان انسانها افتاده است.
علت تاخت و تازمذهب چیست؟چه کسانی‌ این دیو وحشتناک را از قفس آزاد میکنند؟راز آزاد نگاه داشتن این دیو آدمخوار چیست؟جواب این سوالات فقط در طبقه حاکم سیاسی ملتها می‌توان یافت.طبقه حاکم برای سرا پا نگاه داشتن قدرت خود و جلو گیری از اعتراض مردم برای احقاق و خواسته‌هایشان و تقویت و تحکیم سلطه و نفوذ سیاسی, اقتصادی و اجتماعی خود این دیو عظیم مذهب را هر وقت که بخواهند از قفس آزاد میکنند.بشریت دو قرن پیش مذهب و دین را در قفس انداخت ولی‌ این طبقه سیاسی منفعت طلب برای حفظ منافع‌اش آنرا از قفس آزاد می‌کند و به جان مردم بیچاره می‌‌اندازد.
غرب و آمریکا برای رویاروئی با بلوک شرق و روسیه, در افغانستان حکومت اسلامگرای تند رو طالبان را سر کار می‌‌آورد.رد پای آمریکا و غرب, در سال ۱۳۵۷ در ایران که انقلابی‌ فکری و آزاد اندیشی‌ عظیمی‌ در حال جریان بود را با به صحنه آوردن مردی ارتجأعی به نام خمینی سرکوب کرد تا نسلهای ایرانی‌ در همان وضع موجود و حتّی ارتجأعی تر رشد کند.در عوض بلوک شرق و روسیه هم بیکار نماند و مناطق تحت سلطه بلوک غرب و آمریکا را با تئوریهای اسلام مترقی و ضدامپریالیستی پروبال داد.
با نگرشی عمیق به این فاجعه میبینیم که طبقه سیاسی حاکم بر جوامع هر جا مواضع استقرار خود را در خطر می‌بینند دیو مذهب و دین را از قفس بیرون آورده و به جان مردم می‌‌اندازند تا از این طریق بتواند تحت نفوذ تئوری و تفکر تحت نفوذش, بر منافعش تسلط بیشتری یابد.این راز بزرگ بقای مذهب و دین است.وسیله‌ای که قرنها طبقه حاکم سیاسی جوامع توانسته بر مردم حکومت کند.
دین یک وسیله سیاسی است.اولین راه رهایی از آن‌ آگاه کردن انسانها از خرافات و انقیاد دینی است و بعد از آن‌ جدا کردن دین از سیاست است.مادامی که انسانها در خرافاتهای دینی و منجلاب مذهب دست و پا میزنند،مادامیکه مردم ناآگاهانه از احکام دینی به عنوان تنها راه سعادت وخوشبختی‌ خویش پیروی میکنند،حاکمان سیاسی نیز در همه اشکال قوانین حکومتی،و آموزشی و حتّی زندگی‌ شخصی‌ افراد اعمال نفوذ میکنند.
برای رهائی انسانها از فقر و فلاکت،خشونت و تبعیض،ترور و سرکوب،باید نقش مذهب را در دایره زندگی‌ انسانها افشا کرد و با آگاه کردن جوامع از نقش دین و مذهب به عنوان وسیله حکومت کردن حاکمان بر مردم،آنرا رسوا کرد.
برای رسیدن به یک جامعه متمدن و رشد یافته پایدار, باید با ترویج آزاد اندیشی‌ و بحث و جدال همراه با دانش و آگاهی,‌ همچون بقیه اختراعات و اکتشافات بشری در زمینه علم و صنعت،این پدیده شوم به انسانها شناسانده شود و مسلما در بحث و جدال آزادانه در یک جامعه بدون اختناق و وحشت،این حقیقت است که پیروز میشود.
دین و مذهب طی‌ قرنها با آزاد اندیشی‌ و بحث و جدال آزادانه و بدون اختناق مخالفت کرده است.در اروپا توسط همین سیستم مذهب،گالیله را خاموش کرد و مانع از آشکار شدن حقیقت شد.در جوامعی همچون ایران, آزادی بیان را خفه کرده اند و مردم را به اجبار در فقر و جهل نگاه داشته اند.بدون آزادی بیان،راه رسیدن به حقایق و تضمین حقوق انسانی‌ افراد به نا کجا آباد خواهدرفت. همزمان با آگاهی‌ افراد برای رسیدن به یک جامعه آزاد و در حال رشد, قدم بعدی جدا کردن دین از دولت است.سکولاریسم یا همان جدایی دین از دولت, روشی‌ است برای اداره امور جامعه تا حقوق شهروندان آن‌ جامعه پایمال و یا تهدید نشود.
در یک حکومت سکولار این شهروندان آن‌ جامعه هستند که تصمیم میگیرند چه اعتقاداتی داشته باشند و هیچ کس حق ندارد اعتقاداتش را به جامعه تحمیل کند.این درست بر خلاف حکومتهای دینی است.چون در حکومتهای دینی و به خصوص اسلام, رهبران دینی با تحمیل باورها و اعتقادات خود بر دیگران, بر تمام حیطه‌های اجتماعی چیره میشوند.
در حکومت اسلامی, نقش دین را در فضای قضایئ،حقوقی،اقتصادی،اجتماعی و حتّی مسائل خصوصی افراد از قبیل آداب لباس پوشیدن و حتّی روابط جنسی‌ همسران را هم تحت نفوذ خود قرار داده, ولی‌ در یک جامعه سکولار که قوانین آن‌ مبتنی‌ بر حقوق بشر است،زنان و اقلیتهای اجتماعی و دینی تحت فشار نیستند.
سکولاریسم هیچ وقت مردم را به یک جور و با یک آئین و یا یک باور مشترک دعوت نمیکند .چون در آن‌ جامعه, دولت هیچ دخالتی در امور شخصی‌ افراد از قبیل باورها و اعتقادات شهروندانش و یا ترجیح عقاید گروهی بر گروهی دیگر ندارد.یک شهروند در جامعه سکولار میتواند یک مؤمن معتقد به خدا یا یک بیخدا ,یک مسلمان و یا یک کلیمی سخت کیش باشد.هیچ کدام از این باورها و یا حتّی نداشتن باور به آنها،شخص را برتر و یا پایین تر در رتبه بندی شهروندی قرار نمیدهد.

آیا تا به حال فکر کرده اید فاحشه چه کسی‌ است؟


آیا تا به حال فکر کرده اید فاحشه چه کسی‌ است؟؟



قدم زدن در پیاده روهای شلوغ و بی‌ انتهای اروپا و دیدن آدمهای جور واجور لذت خاصی‌ دارد.تماشا کردن انسانهای متفاوت،از سیاه پوست تا سفید پوست،از شرقی های چشم بادومی تا غربی های بلوند و چشم رنگی‌.
همچنان به راه خود ادامه میدهم.به جوان فروشنده نگاه می‌کنم.به معلم مدرسه،دختر جوان سوار بر دوچرخه ای‌ که حامل نامه‌های پستی است،به رفتگری که گرد و غبار را در پیاده رو کنار میزند تا عابران راحت تر به مسیرشان ادامه دهند،به راننده اتوبوس،به کارمند بانک،به روسپی هایی که از پشت مغازهای شیشه‌ای قرمز رنگ با حرکات منحصر به فرد به دنبال جذب مشتریان خاص خود هستند.
بلافاصله با دیدن آنها, بی‌ اختیار کلمه فاحشه در ذهنم نقش میبندد.تلنگری به خودم میزنم که فاحشه یعنی‌ چه و فاحشه واقعی چه کسی‌ است؟از خودم میپرسم چه فرقی‌ است بین فروشنده و معلم و پستچی و رفتگر و راننده و کارمند و روسپی؟تنها یک تفاوت بین همه آنها می بینم.تفاوت همه آنها, تنها در مختصات جغرافیائی آن‌ جز از بدنی است که در معرض استفاده مشتری قرار می‌گیرد.معلم علمش را میفروشد.فروشنده زبانش را،رفتگر بازویش را و ,,,,,
هر کدام به ازای فروش قسمتی‌ از بدن خود مزدی میگیرند.
قدم زنان مسیرم را به طرف مترو ادامه میدهم و همچنان در جستجوی کلمه فاحشه هستم.چشمم به روزنامه صبح مترو می‌افتد.تصاویری کوچک ولی‌ دلخراش.دختر جوان با چشمانی باز و غرق در خون که نام او را بعدها ندا نامیدند.تصویر دیگر, جوانانی که در زیر باتومهای پلیس ضد شورش به خود می پیچند،پیر زن سالخورده با بدن نحیف به زمین خورده ای که زیر پوتین های سپاه به دنبال عینک شکسته خود میگردد.سر تیتر روزنامه با خطی‌ درشت نوشته شده بود ایران بعد از انتخابات.
پاهایم سست میشود.گیج و مبهوت خودم را به سالن انتظار مسافرین میرسانم و بر روی صندلی‌ مینشینم.مجری تلویزیونی شبکه خبر, گزارش لحظه به لحظه ایران بعد از انتخابات را میدهد.سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم ایران توسط نیروهای امنیتی و بسیج و پلیس ضد شورش.
یاد چند روز قبل از انتخابات می‌افتم.مردی که در تمام جوامع بین المللی ایران را آزادترین کشور دنیا معرفی‌ کرده بود.رئیس جمهور احمدی نژاد را میگویم.فردی که تا دیروز دم از آزادی بیان،عدالت و برابری و احترام به حقوق شهروندی در ایران میزد.کسی‌ که فریاد ظلم ستیزی اش, گوش فلک را کر کرده بود.
با ذهنی‌ مغشوش به خانه می رسم.برای لحظه ای از خودم فرار می‌کنم.نمی خواهم به مسأله ایران و انتخابات فکر کنم.سری به اینترنت میزنم.چشمم به سخنرانی‌ رهبر جمهوری اسلامی می‌افتد.آیت الله خامنه ای را میگویم؛(( حیف است شیرینی‌ حضور چهل میلیونی مردم در انتخابات و تائید پر قدرت نظام جمهوری اسلامی توسط مردم را با شبهات تقلب به کام ملت تلخ کنیم))((دولت آقای احمدی‌نژاد خدمتگذار‌ترین دولت از دوران انقلاب تا کنون است))((دشمنان نظام میخواهند با به راه انداختن آشوب و اغتشاش،کشور را به لبه نا امنی‌ بکشانند و مطمئن باشید ما ذره ای اجازه نخواهیم داد))
از فرط خستگی‌ به روی تخت دراز می‌کشم.باز هم تصویر زنان جوان در پشت مغازه‌های شیشه ای قرمز رنگ در ذهنم تداعی میشود و باز به یاد کلمه اسرار آمیز فاحشه می‌افتم.
آه پیدا کردم.فاحشه واقعی را..بیا و ببین تن فروشان واقعی را.فاحشه آنها نیستند.آن‌ زنان بر خلاف دیگران همچون احمدی‌نژاد و خامنه ائ تظاهر نمیکنند و تزویر و ریا در کارشان نیست.شغل شان را از دیگران پنهان نمی کنند و همچون آن‌ معلم و رفتگر و پستچی و غیره به دنبال کسب رضایت مخاطبان خود هستند.فاحشه واقعی آنها هستند که برای کسب قدرت به تمامی‌ شعارها و اعتقاداتشان پشت پا زدند و با سفسطه‌های مختلف برای حفظ کرسی قدرت رهبری و رئیس جمهوری خود،ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی را نقض وانسانها را قربانی میل درونی‌ خود میکنند.فاحشه واقعی را در اندام زنان خوش قیافه که به دنبال کسب مشتریهای خاص خود هستند نباید جستجو کرد.فاحشگی را در چهرهٔ کسانی‌ میتوان دید که تقلب و ریا کاری را اشأعه میدهند,کسانی‌ که مدعی بخشش و سخاوت و رافت دینی هستند،چیزی که مطلقاّ فاقد آن‌ هستند.کسانی‌ که خود را نماینده تام الا ختیار خدا بر روی زمین میدانند و برای افکار و عقاید خود ارزش و امتیازی بالاتر قأئل هستند و آنرا در حفاظ تقدس قرار میدهند و هر گونه انتقادی از آنها شود،او را به دلیل توهین به مقدسات دادگاهی میکنند و بر دار میکشند.
بله،فاحشه واقعی این افراد هستند.فاحشگی را میتوان در چهرهٔ کسانی‌ دید که مدعی هستند مخالف خشونت هستند اما هرگز و هرگز, قابلیت انتقاد و بخشش وعفوکردن را نداشته اند.کسانی‌ که از بدو ورودشان بر تخت قدرت با ایجاد ترس و وحشت،خشونت را گسترش دادند،آزادی را نابود کردند،با زنان, همچون زنان عصر جاهلیت رفتار کردند و با شعار یا رو سری یا تو سری آنها را مجبور به پیروی از دستورات وحشیانه خود کردند.کسانی‌ فاحشه اند که منتقدین و متفکرین را زندانی کردند و انسانهای صادق و دلسوز سرزمین را تحت فشار قرار دادند و جسوران و آزادگان را به قتل رساندند.
آه که چه زود چهرهٔ کریه‌شان را نمایان کردند و نشان دادند که دموکراسی دینی تنها شعاری بیش نیست و آنچه مهم است حفظ قدرت است.
دلم برای واژه دموکراسی و جمهوری میسوزد.بیچاره‌ها به چه هرزگی افتاده اند.هر روز با یکی‌ همخوابه میشوند.جمهوری از نوع اسلامی،دموکراسی از نوع دینی.با دیدن این واژه‌ها خنده‌ام می‌گیرد،خنده ای که از گریه غم انگیز تر است.در قرنی پا به دنیا گذاشته ام که حتّی کلمات هم به هرزگی افتاده اند.
باز هم چهرهٔ زنان در پشت مغازه های شیشه ای قرمز رنگ در ذهنم تداعی میشود، ولی‌ این بار دیگر کلمه فاحشه در ذهنم نقش نمی بندد.چون برای فاحشه واقعی تعریفی‌ جامع و کامل یافتم.
فاحشه آن‌ زنان نیستند.

اسلام و حکومت اسلامی الگو یی برای همه جوامع بشری

اسلام و حکومت اسلامی الگو یی برای همه جوامع بشری



 

هر دینی از یک بیماری خواهد مرد و آن‌ زمانی‌ حادث میشود که هویت آن‌ دین برای مردم شناسانده شود))جان مورلی
در تاریخ مغرب زمین،قرون وسطی یکی‌ از مهمترین و در عین حال تلخ ترین دوران تاریخی است که جامعه بشری آنرا تجربه کرده است.از ویژگیهای این دوران، تاریک اندیشی‌،اختناق کامل توسط اصحاب دین و حاکمان مذهبی‌ و سرکوب آزاد اندیشان و حتّی دانشمندان در زمینه‌های علمی‌ است.در قرون وسطی دین و سیاست در هم آمیخته شدند و مذهب، سیطره مطلق خود را بر عالم سیاست به عرصه ظهور می‌رساند.در قرون وسطی این حاکمان دینی هستند که صاحبان دولت و پادشاهان را تعیین میکنند و بر آنها نظارت کامل دارند.در این دوران‌، دین به عنوان یک مکتب کلی‌ بر تمام جامعه سیطره انداخته و هیچ حرکتی خارج از مسئله دین مشرویعت ندارد و قابل دفاع نیست.دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست،اقتصاد،جامعه و فرهنگ و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد.
مقدمه فوق گذری بود سطحی بر آنچه که تاریخ بشریت آنرا پشت سر گذاشته‌، فارغ از اینکه در آن‌ دوران چگونه دینی بر جامعه دیروز حکم بود و چه ستمهائی بر مردم روا داشته است.در کره خاکی که همه انسانها بر روی آن‌ زندگی‌ میکنند بیش از یک میلیارد از افراد را مسلمانان تشکیل میدهند.یکی‌ از رایج ترین سفسطه هایی که در بین تئورسینهای اسلامی برای جهانی‌ کردن این دین بکار میبرند، معرفی‌ و تبلیغ اسلام به عنوان کاملترین و پرمحتوا‌ترین دین در بین ادیان دیگر است.شعاری که بدون هیچ گونه تحقیق و تفکری، بسیاری از مسلمانان آنرا پذیرفته و به عنوان یک اصل مهم بر روی آن‌ پا فشاری میکنند. ولی‌ آیا تا به حال به این فکر کرده اند که این کمال اسلام به چیست و چرا کامل است؟!!!!!!
عده ای‌ دلیل کامل بودن اسلام را رعایت آداب معاشرتی و اخلاق ،طریقه غذا خوردن و خوابیدن و جماع و همخوابگی کردن و غیره میدانند، و عده‌ای نیز بر این باورند که اسلام، تمامی‌ قوانین ومفاهیم لازم را برای زندگی‌ بشر در تمام جنبه‌های زندگی‌ در خود دارد و در نتیجه به هیچ مفهوم غیر اسلامی برای زندگی‌ نیازی ندارد.با توجه به همین اصل هم بود که بسیاری از کتابخانه‌های ایران و سایر سرزمین‌های دیگر توسط خلیفه دوم مسلمین،عمر ابن الخطاب به آتش کشیده شد،چرا که معتقد بودند هر آنچه جامعه بشری به آن‌ نیاز دارد در قرآن وجود دارد.بنا بر این در این کتابها اگرمفاهیم علمی‌ و اخلاقی‌ خوبی‌ هم نوشته شده است حتما آن‌ چیزها در قرآن وجود دارد و اگر هم مسائلی‌ فراتراز قرآن در آنها باشد، نیازی بدان کتابهای نامفهوم نیست.چرا که قرآن کاملترین کتاب در بین کتب است.
صرف نظر از اینکه مسلمین چرا و با چه انگیزه هأیی همه کتب علمی‌ و کتابخانه‌های آن‌ زمان را به آتش کشیدند، قصد داریم به پیشواز این دین کامل برویم.دینی که سردمداران آن با استفاده از همه ابزارهای کنونی در عصر حاضر اعم از تکنولوژی و رسانه‌های مختلف، اینترنت و غیره، سعی‌ در جهانی‌ کردن این دین به گفته آنها کامل کرده است.
ولی‌ قبل از پذیرفتن هر پیش فرضی‌ در قدم اول باید به مطالعه و شناخت اسلام بپردازیم.اینکه بدانیم این دین که به عنوان الگو به ما معرفی‌ شده چه میگوید،چه محتویاتی دارد،چه برداشت و اعتقاد و باورهائی باید داشت،چه قوأعد و قوانین و احکامی را باید انجام داد.
مراجعه به منبع مهم اساسی‌ و مرجع اسلامی همه مسلمانان یعنی‌ قرآن بهترین و معتبرترین مرجعی است که به ما خواهد گفت چه قوأعد و باید‌ها و نباید هایی را به آن‌ عمل کنیم.اما آنکه در واقعیت در جوامع اسلامی میبینیم،برداشتهای مختلفی‌ از این کتاب است.
مذ هبهای مختلف، اعم از شیعه و سنی با دهها شاخه و تیره، هر کدام نگرشی متفاوت به این کتاب دارند.شخصیت‌های مختلف دینی اعم ازمفتیها،ملایان،آخوندها،فقها،رحانیون،روشنفکران دینی و افرادی همچون خمینی،ملاّ عمر،بن لادن،ایمن الظواهری،مصباح،شریعتی،الهی قمشه ایی ،عبدالکریم سروش،کدیور ،منتظری،سید قطب ،طباطبائی‌ و غیره ،اینها همه و همه، با دهها هزار کتاب و رساله و تفسیر و قوانین قضایئ و حکومتی و غیره بر گرفته از نگرشی است که به این کتاب دارند و هر کدام از اسلام سنتی‌ و محافظه کار، تا اسلام از نوع تند و رادیکالی به نوبه خود مدعی هستند که اسلام واقعی در نزد آنان است.اما چیزی که در بین همه اینها مشترک است،ماندن و حفظ اسلام است،چیزی که جوامع غیر اسلامی آمریکا و غرب و روس از آن‌ حمایت میکنند و آنرا میخواهند تا با استفاده از این حماقت مسلمانان به استثمار خود ادامه دهند و سرمایه‌ و منافع مادی،موقعیت و قدرت خود را در سایه همین اسلام و قرآن محکم تر کنند.
دنیای امروز، دنیای خرد گرائی است.یعنی‌ هر آنچه با عقلانیت در تضاد است را نپذیرفتن و قبول کردن مفاهیم و معانی، تنها در صورتی‌ که بتوانند از فیلتر عقلانیت موفقیت عبور کنند.از این گذشته دنیای امروز دنیای جادو گری و موهوم پرستی‌ و خرافات نیست.دانش و فلسفه امروزی به وضوح نشان میدهد که تصورات انسانهای پیشین در مورد بسیاری از مسائل، از جلمه امام زمان،فرشته و حوری بهشتی‌،و غیره زائده افکار انسانها بوده و واقعیت خارجی‌ ندارد.بشر امروز دیگر مطمئن است که ادعای کتب آسمانی که انسان بصورت کالبدی سفالین به روی زمین فرستاده شد و بعدها بر روی زمین ماند و شکل گرفت و بعد خداوند روح انسانی‌ بدان دمید و انسان پدید آمد و سیب خورد و از بهشت اخراج شد،افسانه‌ای بیشت نیست که با خرافات در هم آمیخته شده است. که نام همه اینها را مقدسات نامیده اند.اما بحث مقدسات و مساله تقدس را باید با تامل بسیار به آن‌ پرداخت.
مقدسات یعنی‌ چه و چه چیزهایی مقدس هستند؟عده‌ای خداوند و دین و عده‌ای هم علاوه بر اینها رحانیون وآخوندها و رهبران مذهبی‌ را جزمقدساتشان حساب میکنند.مذهبیون برای افکار خود ارزشی بالاتر و ولاتر از افکار دیگر قأئل هستند و آنرا در حفاظ تقدس قرار میدهند و کسی‌ حق انتقاد از آنها را ندارد.چرا؟چون که مقدس هستند.
این مقدسات چه پدیده‌ای است که هیچ کس حق ندارد از آن‌ انتقاد کند و آنرا به چالش بکشد؟مقدسات در واقع موهوماتی هستند که بر پایه فکری محکمی استوار نیستند.این همه روابط علمی‌ فیزیک،شیمی‌،ریاضی‌،زیست و فلسفه و غیره در دنیا وجود دارند که بشر امروزی پیشرفتهای عظیم خود را مدیون آنها و دنشمندان آن‌ میدانند.آیا اینها هم مقدس هستند؟
قوانین نیوتن مقدس نیست‌، چون قابل اثبات و نقد است.ارسطو،افلاطون و ابن سینا آدم مقدسی نیستند.اگر کسی‌ بگوید ادیسون آدم احمقی است هیچ کس شمشیر و چماق بر روی او نمیکشد، اما اگر کسی‌ از محمد و قرآن در مورد حقوق زن در اجتماع انتقاد کند او را به جرم توهین به مقدسات به مرگ محکوم میکنند.


هاله تقدس محکم ترین حفاظ امنیتی برای موهومات و مفاهیم خرافی است که آنها را از تیررس نقد مو شکافانه و تفکر منتقدانه حفظ می‌کند.
سوال اساسی‌ اینجاست که آیا هر کس میتواند افکار و اندیشه های خود را مقدس بداند؟گاو در میان هندوها مقدس است.آیا آنها حق دارند از بقیه بخواهند که به گاو احترام بگذارند؟آیا میتوانند به همه بگویند شما حق خوردن گوشت گاو را ندارید؟
آیا میتوان گفت به مقدسات مردم باید احترام گذاشت؟در میان سرخ پوستهای قبیله آزتک و مایا رسم قربانی کردن افراد برای خدا وجود داشت.آنها قالب افراد را در حالی‌ که زنده بودند از بدنشان در آورده و به خدایشان هدیه میکردند و سپس سر قربانی را از بدنش جدا میکردند.کسانی که می‌گویند به مقدسات مردم احترام بگذارید آیا حاضرند به مقدسات این قبایل سرخ پوست نیز احترام بگذارند و یا در بین آنها زندگی‌ کنند؟
در دنیا تفکرات و مکاتب فکری اشتباه و غلط بسیاری وجود دارد.در واقع برای هر انسانی‌ تنها مکتب فکری که خود بدان تعلق دارد صحیح و درست است و بقیه مکاتب که در تضاد با آن‌ مکتب قرار میگیرند باطل و پوچ هستند.اما آیا هر انسانی‌ که پاسخ عقلانی و استدلال منطقی‌ برای تفکرات خود ندارد باید به نابودی و مرگ منتقدش بکوشد؟کسی‌ که از محمد انتقاد کند و یا قرآن را به چالش بکشد و مورد انتقاد قرار دهد حکمش از نظر علمای اسلامی مرگ است و ریختن خونش حلال.چون توهین به مقدسات حساب میشود.پیاده شدن این حکم نیاز به دادگاه و قاضی ندارد و یک مسلمان خود میتواند این حکم را در هر شرایطی پیاده کند.یکی از اساسی ترین مشکل اسلام همین است که حق حیات سایر مکاتب را، از آنها سلب می‌کند و شرایط آزادی اندیشه و عقیده را به سختی تهدید می‌کند.پیاده شدن اسلام و یا قسمتهای اندک از آن،‌ هر اجتماعی را به سرعت به سوی استبداد و خرد ستیزی و نابودی و فقر مادی و معنوی میبرد.مشکلات کشوری همچون ایران و عقب نگاه داشته شدن تفکرات این اجتماع عظیم را بر گردن آخوند و ملاّ و دستگاه خلافت خمینی و خامنه‌ای اندختن، طفره رفتن از واقعیت و تنها یک سطحی نگری است.مشکل ایران فقط آخوند و ملاّ نیست.بلکه دین است.کسانی‌ که می‌گویند اسلام به ذات خود عیبی ندارد و اگر عیبی هم باشد از مسلمانی ماست و یا اینکه اسلام خودش مشکلی‌ ندارد و این آخوندها اسلام را خراب کرده اند و غیره، اینها همه یک خود فریبی و فرار از واقعیت بشری است.تاریخ اسلام به قدری وحشتناک و زشت است که هیچ مسلمانی جرات نگاه کردن به تاریخ سیاه گذشته این دین را ندارد.از ۱۴۰۰ سال تا کنون هیچ وقت و در هیچ یک از همه آن‌ سرزمینهایی که مسلمانان در آنجا اکثریت را داشته اند، اسلامگرایان نتوانسته اند یک نظام مردم سالار را پدید بیاورند که بتوانند به وجود آن‌ افتخار کنند و آنرا الگوی برای جوامع اسلامی دیگر عرضه کنند.در کشور ایران بیش از ۳۰ سال است که شعار جمهوری اسلامی، یعنی‌ حکومت دموکراسی دینی را داده اند و حال میبینیم که نتیجه‌ای جز تباهی و فقر و ارتجاع و خفقان و سرکوب آزاد اندیشان به بار نیاورده است.حال به طور نابخردانه‌ای، این شعار در بین افراد جامعه به سرعت در حال جریان است که حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی نیست،اشکال از اسلام نیست،آخوندها اسلام را خراب کرده اند.به عقیده من طرح این گونه توجیه فراتر از یک خود فریبی است و میتوان نام آنرا یک سفسطه نامید تا از این طریق به بقا و استمرار این حکومت دینی کمک کرد و آنرا با پند و اندرز و اصلاحات شاید بتوان اصلاح کرد،چیزی که محال و غیر ممکن است.
البته ذکر این نکته ضروری است که اسلام فقط در ایران محدود نمی‌شود.حدود ۲۰% جامعه جهانی را مسلمانان تشکیل میدهند.یعنی‌ از هر ۵ نفر در جهان،یک نفر مسلمان است.از میان ۷۲۰ جایزه نوبل که از سال ۱۹۰۱ تا به امروز به اشخاص تعلق گرفته، تعداد بسیار اندکی‌ از مسلمانان موفق به دریافت این جایزه شدند که از اتفاق، آن‌ جایزه ها هم، اکثرا هیچ ارتباطی‌ با علم نداشته اند،از جمله جایزه صلحی‌ که انور سادات،یاسر عرفات،و شیرین عبادی بردند.بنابر این مسلمانان در دنیا از لحاظ علمی‌،بسیار عقب مانده هستند و به بیان دیگر، اسلام تنها میان ملتهایی که از لحاظ علمی‌ عقب مانده هستند قدرت ماندن و نفوذ داشته است.غیر منصفانه است که بر چسب حمایتهای سازمانهای اسرائیلی و موساد را به من نویسنده بتوان زد،ولی‌ لازم است بدانید‌ در بین جمعیت تنها ۱۴ میلیون نفر یهودیان در جهان۱۳۰ جایزه نوبل از میان ۷۲۰ جایزه به دنشمندان یهود تعلق گرفته است که همه آنها در زمینه‌های علمی‌ و تحقیقاتی‌ بوده اند.البته از ذکر این نکته نباید غافل شد که این نخبگان یهود هم به دلیل شرایط بد دینی شان، تصمیم به ترک وطن کرده و برای استفاده بهتر از نبوغشان، راهی‌ کشورهای جهان اول اروپا و یا آمریکا شده اند تا به چنین مقامی رسیده اند.


پرسش اینجاست، دینی که از ۱۴۰۰ سال تا کنون نمی توان آنرا پیاده کرد و پیاده شدن آن‌، تنها حکومتهای فاشیستی و ظالم و سرکوبگر را پدید آورده است آیا دینی کاربردی است؟مکتبی‌ که ۱۴۰۰ سال در بیش از ۲۰ کشور اسلامی به امتحان گذاشته شده و حاصل آن‌ فقر فرهنگی‌، مادی و سرکوب و خفقان است، مکتبی‌ مزخرف و ضد انسانی‌ نیست؟
مسلمانان هیچ وقت اسلام را نشناخته اند.اگر هم از آنها درمورد اسلام جویا شوی، پاسخی همتراز این سوال ندارند.آنها نام ایده آل های خود را اسلام میگذراند.آنها اسلام را به رنگ افکار خود می‌بینند.متأسفانه بسیاری از مردم، تصوری کاملا خیالی و غیر واقع از اسلام در ذهن دارند.مسلمانان بدون اینکه بدانند اسلام چیست و قران چه میگوید و پیامبر اسلام چه کرده است تنها نام زیباترین تفکرات و ایده آل های خودشان را اسلام میگذراند.وقتی‌ می‌گوید اسلام واقعی، منظورش آن‌ اسلام که قرآن میاموزد و محمد پیامبرش است نیست، بلکه اسلامی است که خودش پیامبر آن‌ است،هر چه زیبایئ است به اسلام نسبت میدهند و هر چه زشتی است ،اسلام را از آن‌ بری میکند و متأسفانه همین مطلق اندیشی‌ است که این قوم را به اوج جهالت می‌رساند و اجازه رشد به حکومتهائی همچون ایران،عربستان،عراق،سودان،افغانستان،پاکستان و غیره میدهد تا افرادی همچون خمینی‌ها و خامنه ای‌ها و غیره بر آن‌ حکومت کنند، تا ضد انسانی‌‌ترین رفتارهای ممکن را به نام توهین به دین اسلام با آنها کنند.
از کسانی‌ که مدعی پیاده نشدن دین اسلام در طول تاریخ هستند، باید پرسید که اگر اسلام اندیشه‌ای است که ۱۴۰۰ سال است که وجود دارد و همان طور که خودشان هم معرف هستند نتیجه خوبی‌ نداده و همه آنها کشورهای جهان سومی‌ و استبدادی هستند، آیا این بدان معنی‌ نیست که این اندیشه، غیر قابل اجرا و به درد نخور است؟ آیا نباید چنین اندیشه‌ای که نتایج وحشتناک را به وجود آورده و هر جا به قدرت رسیده ،اختناق، فقر و پلیدی را به بار آورده است را مضر خواند و دور انداخت؟
اسلامی تر شدن یک جامعه یا حکومت یعنی‌ چه؟در مذهب شیعه روایتهای زیادی است که امام زمان با ظهور خود آنقدر آدم خواهد کشت که تا زیر لگام اسبش، یا در برخی‌ روایات تا زیر گردن اسبش، خون جمع خواهد شد!!! آیا اسلام واقعی یعنی‌ دست دزد را بیشتر قطع کردن؟بیشتر سنگسار کردن؟بیشتر حکم ارتداد و اعدام را پیاده کردن؟آیا مسلمانان واقعا فکر میکنند با پیاده شدن مفاهیم اسلامی و دینی، کشورشان پیشرفت خواهد کرد؟از نظر فقه اسلامی ربا حرام است،موسیقی‌ حرام است،زنا کار را باید سنگسار کرد،دست و پای دزد را باید برید،کسی‌ که از اسلام خارج شود را باید کشت،هم جنس گرا را باید کشت.
باید پاسخ کسانی‌ را که مدعی هستند آخوندها از اسلام سو استفاده میکنند را این گونه داد که خمینی‌ها و بن لادن‌ها و ملاّ عمر‌ها و غیره از اسلام سو استفاده نمیکنند،بلکه از آن‌ استفاده میکنند.آنها به نام اسلام جنایت نمیکنند،بلکه جنایاتشان مبتنی‌ بر بینش و منش اسلامی است.همه اینها گوشه‌ای از فضایل ،ارزشها و کیفیتهای اسلام واقعی است.اسلام شروع و حیات خود را با ضربات شمشیر محمد آغاز کرد و بر دیگران تحمیل کرد.محمد از همان ابتدای پیامبری اش، تئوری را پایه گذاری کرد که تا کنون این تئوری نسبتا قالب هم گشته است.او تئوری دو ملیتی را بنا نهاد تا برای همیشه مسلمانان را در مقابل غیر مسلمانان قرار دهد و تاکید کرد که در این رویاروئی، پیروزی همیشه با مسلمین است و همین برتری روانی‌ باعث شد مسلمانان در هر کجای دنیا که باشند، بعد از مدتی‌ آن‌ سرزمین را از آن‌ خود دانسته و کم کم به فکر ایجاد یک حکومت اسلامی در آن‌ سرزمین باشند.کشورهای متعدد اروپائی، مورد تاخت و تاز این مسلمانان به ظاهر آرام قرار گرفته اند.در فرانسه مسلمانان الجزایر،در انگلیس مسلمانان هند و پاکستان،در بلژیک مسلمانان ترک و مراکش،در آلمان مسلمانان ترک و ،،،،، نمونه‌های بی‌ شماری از این گونه.
تئوری دو ملیتی تا جائی‌ پیش میرود که رئیس جمهور دمکرات آمریکا باراک اوباما را بر این وا می‌دارد که سخنرانی ترتیب دهد، تحت عنوان گفتگو با جهان اسلام و همین دلیلی‌ برای اثبات این ادعا است،چرا که اگر غیر از این بود چرا در بین ادیان دیگر،همچون مسیحیت،یهودیت،بودایی، اوباما میبایست گفتگویی با جهان اسلام داشته باشد??!!!
اسلام دین برابری دو جنس نیست.دینی به شدت زن ستیز و زن آزار است.اسلام بر عکس ادعا‌های سردمدرانش، دین صلح و آرامش نیست.در اسلام تحمل نظر مخالف وجود ندارد و هر گونه انتقادی از اسلام، پاسخی جزسرکوب و مرگ نیست.در آخر اینکه اسلام همه دستورات لازم به طور کامل و همه جانبهٔ برای کنترل زندگی‌ سیاسی،اقتصادی،فرهنگی‌ و اجتماعی مردم صادر نموده،از جهیزیه و مهریه تا عادات ماهانه زنان، از چگونگی‌ قضای حاجت،تا بریدن دست و پای مردم،از قوانین ارث و شهادت تا قصاص و طلاق،از تهیه غذای حلال تا نظریه خلقت جهان،از آداب و تشریفات رابطه جنسی‌ مجاز زن و مرد و چگونگی لباس پوشیدن تا کنترل زندگی جنسی‌ و سنگسار افراد در صورت تخلف.هیچ نوع جزئیاتی از توجه و کنترل این دین به دور نمانده است.در همه چیز و هر چیزی دخالت می‌کند،هیچ نوع اراده و انتخابی برای انسان زیر سایه این دین باقی‌ نمانده و وجود ندارد.
قرآن سوره احزاب آیه ۳۶ : هیچ زن و مرد معتقد مسلمان، در اموری که خدا و پیامبرش در مورد آنها تصمیم گرفته اند، حق انتخاب ندارد.هر کس حکم الله و محمد پیامبرش را اطاعت نکند به سزای اعمالش خواهد رسید.
سوره احزاب آیه ۶۱:آنهائی که اراده خود را اعمال کنند را پیدا خواهیم کرد و به سزای اعمالشان خواهیم رساند.
در منطقه خاورمیانه در کشورهایی همچون ایران و عربستان، هرکدام با استفاده از تکنولوژیهای عصر امروز، رقابتی را آغاز کرده اند تا با استفاده از میلیاردها دلار ذخائر نفتی‌ باد آورده ،سعی‌ در جهانی‌ کردن این دین ضد بشری کنند تا بتوانند وسعت بیشتری از مذهب بر گرفته از این دین (شیعه و سنی) به خود اختصاص دهند، اما با ورق زدن تاریخ ۱۴۰۰ ساله این دین برای درک سوابق آن‌ و همین طور در عصر حاضر، داشتن بیشترین سهم در بحران جهان،مساله شهید و شهادت،و حرکات انتحاری با دیدن حکومتهائی همچون جمهوری اسلامی،حکومت سودان،گروه‌های اسلامی همچون طالبان،القاعده،حزب الله،حماس،گروه مجاهدین چچن، که همه برای کسب قدرت، سر و دست و پا میبرند و حمام خون و نسل کشی‌ به راه میاندازند، می بینیم که همه اینها مطابق با سوره‌ها و آیات قرآنی است که هیچ تعبیر غلطی از قرآن صورت نگرفته و آنچه آنجام می‌گیرد، همان هایی است که در قرآن آمده و به محمد از جانب خدای او وحی شده است.در پایان خواننده را با این پرسش تنها میگذارم که با همه این تفاسیر ،آیا اسلام و حکومت اسلامی میتواند الگوی نمونه برای جوامع بشری امروزی یا آینده باشد؟

ه

مقام و موقعیت زن در اسلام و ادیان دیگر

مقام و موقعیت زن در اسلام و ادیان دیگر


این گفته را همیشه از مدعیان برابری زن و مرد در بین مذهبیون شنیده اید که” زن و مرد از دیدگاه اسلام دارای حقوق مساویند و تنها تفاوت آنها در جنسیت آنها است”.

متاسفانه از این گونه جملات در جوامع کوچک تا بزرگ همه مسلمانان جهان شنیده میشود‌، تا جائی که برای بعضی‌ از زنان گرفتار این دین هم به یک شعار کلیشه ای‌ و ثابت تبدیل شده است.ولی‌ آیا تا به حال به منبع مهم و اساسی‌،مرجع اسلامی همه مسلمانان در شیعه و سنی که به قول آنها کلام و فرموده خدا میباشد،کتاب قرآن‌، مراجعه کرده اید؟کتاب قرآن که به قول مسلمانان‌، کلام خداست و احادیث موجود‌، که بنا به روایات مورخان از محمد نقل قول گردیده و ثبت شده دو منبع مهم و اساسی‌ برای شناخت دقیق تر به مساله زن از دیدگاه اسلام است.

همواره در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام،زن و حقوق زن توسط بنیانگزار این دین و اسلام گرایان لگدمال شده است.کسانی که مخالف این واقعیت هستند‌، در این گفتار به آنها ثابت میشود که زن ستیزی در بین اسلام گرایان‌، بر خواسته از کتاب آسمانی آنها قرآن است.هر چند در بین مسلمانان جهان،صدها فرقه و شاخه و مذهب رواج دارد‌، ولی‌ خوشبختانه کتاب قرآن‌، تنها مرجعی است در بین آنها که از پیدایش اسلام تا کنون مورد تحریف واقع نگشته و آنرا معجزه اسلام و محمد می‌دانند که تا قیامت‌، این کتاب آسمانی از گزند هر گونه تحریفی مصون خواهد ماند.برای بررسی و اثبات این پدیده ضد بشری و زن ستیز‌، پاره ایی از آیات قرآنی را مورد توجه قرار میدهیم



سوره النسا آیه ۳۴؛ مردان از آن‌ جهت که خدا بعضی‌ را بر بعضی برتری داده و از آن‌ جهت که از مال خود نفقه میدهند ‌،بر زنان تسلط دارند.پس زنان شایسته فرمانبرداری اند و درغیبت شوهر،عفیفه و فرمان خدا را نگاه میدارند.و آن‌ زنان را که از نا فرمانیشان بیم دارید،اندرز دهید وازخوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان.اگر فرمانبرداری کردند از آن‌ پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید و خدا بلند پایه و بزرگ است.

در این آیه‌، برتری ذاتی مردان بر زنان را گوشزد کرده است و در این رابطه،همیشه زن و مرد رابطه ایی همچون فرمانبردار و فرمانده دارند‌، که زن مجبور به فرمانبرداری است‌، در صورت نا فرمانی زن و حتّی در صورت تردید و بیم،دست مرد را برای انجام سه حالت و روش که یکی‌ از آنها کتک زدن زن است باز گذاشته است.با توجه به این آیه‌، زن همیشه مورد سوظن مرد قرار گرفته و محکوم است.چون مرد حتّی اگر بیم نا فرمانی و نه حالت نافرمانی واقعی نسبت به زن خود داشته باشد‌، این مجوّز را در دین مبین اسلام داراست‌، که زن را به یکی‌ از سه حالت‌، که یکی‌ از آنها کتک زدن زن است تنبیه کند.

سوره نور آیه ۶؛ و کسانی‌ که زنان خود را به زنا متهم میکنند اگر نتوانند ۴ شاهد پیدا کنند میتوانند خود ۴ بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است.

صراحت این آیه نیاز به هیچ گونه توضیح ندارد‌، ولی‌ ذکر این نکته را لازم میدانم که چنین حکمی فقط در مورد مردان لازم الاجرا است و در صورتی‌ که زنی‌‌، شوهرخود را در حالت زنا ببیند‌، گواهی او حتّی اگر ۸ بار هم شهادت بدهد‌، مورد قبول نیست.هر چند که مساله شهادت زن و مرد‌، خود جای بحث دارد که در سوره بعدی به آن‌ خواهیم پرداخت.

سوره بقره آیه ۲۸۲؛‌ای کسانی‌ که ایمان آورده اید‌، چون وامی مدتی‌ معین به یکدیگر دهید آنرا بنویسید و باید در بین شما کاتبی باشد که آنرا به درستی‌ بنویسد و کاتب نباید که در نوشتن آنچه خدا به او آموخته سرپیچی کند و مدیون باید برکاتب املا کند و از آلله،پروردگار خود بترسد واز آن‌ هیچ نکاهد.اگر مدیون صفیه یا صغیر بود یا خود امضأ کردن نمیتوانست ولی‌ او از روی عدالت املا کند و دو شاهد مرد به شهادت گیرد،اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت دهند تا اگر یکی‌ فراموش کرد ,دیگری به یادش بیاورد.

در این آیه هم به وضوح‌، شهادت دو زن را‌، برابر شهادت یک مرد قرار داده است. هر چند که اسلام گرایان توجیه این مساله را برای آن‌ می‌دانند که پای زنان کمتر به دادگاه برسد.ولی‌ ذکر این نکته را ضروری میدانم که عمل کردن به این آیه دقیقا نتیجه عکس این توجیه اسلامگرایان است،چرا که بجای یک زن،دو زن برای شهادت دادن باید به دادگاه برود.پس نتیجه میگیریم که در این دین زن ستیز,همچنان نا برابری بین زن و مرد ادامه دارد

سوره بقره آیه ۲۲۳؛ زنان شما کشتزار شما هستند،هر جا که خواهید به کشتزار خود در آید.

سکسی و کاملا جنسی‌ بودن این آیه بر هیچ کسی‌ پوشیده نیست.کشتزار نامیده شدن زن در این آیه‌، وقتی‌ نازل شده است که مسلمانان در مورد صحت این قضیه که یهودیان معتقد بودند برقراری تماس جنسی‌ از پشت با زن‌، موجب چپ شدن چشم کودک آنها میشود از محمد می‌پرسند و او در این آیه به مرد مسلمان اجازه میدهد تا در هر کجا و در هر زمان و از هر طریق با زن خود رابطه جنسی‌ بر قرار کند.

سوره بقره آیه ۲۳۰؛ پس از باز زن را طلاق دادید دیگر بر او حلال نیست‌، مگر آنکه به نکاح فردی دیگر در آید و هر گاه آن‌ مرد زن را طلاق دهد اگر می‌دانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست.

در این آیه‌، مردی که ۳ بار زنش را طلاق داده است و می‌خواهد باز با او ازدواج کند، برای تنبیه چنین فردی، بیچاره زن اوست که باید از بدنش استفاده شود و مورد تعارض و همخوابگی مردی دیگر قرار گیرد و در طول تاریخ هم، معمولا این وظیفه سنگین را روحانیت مبارز همیشه در صحنه بر دوش کشیده است

سوره النسا آیه ۳؛ اگر شما را بیم آن‌ است که در کار یتیمان عدالت نورزید از زنان هر چه شما را پسند افتاد،دو دو، سه سه ،چهار چهار به نکاح در آورید.اگر بیم آن‌ دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هر چه مالک آن‌ شوید.این راهی‌ بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

در این آیه به مردان اجازه داده شده در یک زمان، تا ۴ زن رسمی‌ داشته باشند و در مذهب شیعه، سر کیسه رحمت الهی شل تر شده و به مردان این اجازه را داده تا چهار زن رسمی‌ و تعداد بی‌ شماری زن را صیغه کنند و این در حالی‌ است که زنانفقط میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نا برابری را اسلام گرایان این گونه توجیه میکنند که، اگر زنی‌ چند شوهر داشته باشد، معلوم نخواهد شد کدام شوهر پدر فرزندان اوست.اما وقتی‌ به آنها توضیح داده میشود که در عصر حاضر میتوان با ازمایشهای ژنتیکی‌، پدر یک فرزند را تشخیص داد،از آزاد گذاشتن زنانشان برای انتخاب همسری دیگر و داشتن دو شوهر یا بیشتر طفره میروند.در صورت اصرار به این موضوع، احتمال به یقین از روی تعصب، دست به قتل هم خواهند زد

سوره النسا آیه ۲۴؛ و نیز زنان شوهر دار، بر شما حرام شده اند مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند).از کتاب خدا پیروی کنید.

در این آیه به مردان مسلمان این مجوّز داده شده زنانی که در جنگ با مسلمانان اسیر شده اند را همچون غنائم جنگی به تصرف خود در آورند و با آنها هم خوابه شوند.در اینجاست که معنی‌ و مفهوم واقعی تجاوز به ناموس در دستورات قرآن صریحا به مسلمانان توصیه شده تا از این طریق، مردان مسلمان بتوانند همه امیال جنسی‌ و شهوت خود بعد از جنگ با زنانی که به تصرف آنها در آمده اند را ارضا کنند.

سوره النسا آیه ۱۷۶؛ از تو فتوا میخواهند، بگو که خدا در باره کلاله برایتان فتوا میدهد.هر گاه مردی که فرزندی نداشته باشد بمیرد و او را خواهری باشد، به آن‌ خواهر نصف میراث می‌رسد.اگر خواهر را نیز فرزندی نباشد، برادر از او ارث میبرد.اگر آن‌ خواهران دو تا بودند دو ثلث دارئی را به ارث میبرند و اگر چند برادر و خواهر بودند، هر مرد برابر دو زن میبرد.خدا برای شما بیان می‌کند تا گمراه نشوید و او از هر چیزی آگاه است.

این آیه هم نیاز به هیچ تفسیری ندارد و به وضوح اشاره شده است همان طور که می‌بینید از دیدگاه اسلام در اینجا هم به مردان دو برابر زنان ارث می‌رسد.

سوره احزاب آیه ۵۰:‌ای پیامبر ما زنانی را که مهرشان دادی و آنان که به عنوان غنائم جنگی که خدا به تو ارزانی‌ داشته مالک شده‌ای و دختر عموها و دختر عمه‌ها و دختر دایئها و دختر خاله‌های تو را که با تو مهاجرت کردند بر تو حلال کردیم، و نیز زن مومنی را که خود را بر پیامبر بخشیده باشد،هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی‌ بگیرد این حکم ویژه توست نه دیگر مومنان.ما میدانیم درباره زنانشان و کنیزانشان چه حکمی کرده ایم تا برای تو مشکلی‌ پیش نیاید و خدا آمرزنده و مهربان است.

در اینجا خداوند در قرآن، رحمت ویژه ای‌ را تنها مخصوص محمد قرار داده و بر پیامبرش اجازه را میدهد تا تقریبا با هر کسی که میخواهد ازدواج کند.محمد هم، البته به درستی‌ در اینجا از دستورات خداوند پیروی می‌کند!!.

سوره احزاب آیه ۵۱: از زنان خود هر که را خواهی‌ به نوبت موخر دار و هر که را خواهی‌، با خود نگاه دار و اگر از آنها که دور داشته ای‌ یکی‌ را بطلبی، بر تو گناهی نیست در این گزینش و اختیار، باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آنکه همگیشان را ارزانی‌ میداری، باید که خشنود گردند و خدا میداند که در دلهای شما چیست.و خداست که داناست و بردبار است.

در این آیه، در حرمسرائی که خداوند برای او گسترده است، اختیار دارد که در همخوابگی با زنانش لازم نیست نوبت و برابری را رعایت کند و هر طور که دوست دارد، نوبتها را جابجا کند و با هر زنی‌ که برای او لذت بخش تر است بیشتر باشد و این در حالی‌ است که زنان حق ندارند غمگین و ناراحت شوند، حتی بابت این رفتار باید خشنود هم باشند.

سوره احزاب آیه ۵۲؛ بعد از این زنان هیچ زنی‌ بر تو حلال نیست و نیز زنی‌ به جای ایشان اختیار کردن، هر چند تورا از زیبایئ او خوش آید مگر آنچه به غنیمت به دست تو افتاد و خدا مراقب هر چیزی است.

این آیه هنگامی سریعا بر پیامبر نازل میشود که عایشه به شدت از آیات زیاده خواهانه پیامبر در مورد زنان لب به اعتراض گشوده بود و خداوند جهان همچون یک مشاور اخلاقی‌ و خانوادگی، به کمک محمد آمده و تلنگری به محمد میزند و برای زیاده خواهیهای محمد راهی‌ را باز میگذارد که از این پس ،محمد فقط حق دارد از زنانی که بعد از جنگ در غنائم جنگی به دست او می‌‌افتند بهره لازم را ببرد.

سوره احزاب آیه ۳۷؛ و تو به آن‌ مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نیز نعمتش داده بودی گفتی‌ زنت را برای خود نگاه دار و از خدا بترس در حالی‌ که در دل‌ خود آنچه را خدا آشکار ساخت مخفی‌ داشته بودی و از مردم میترسیدی،حال آنکه خدا از هر کس دیگر سزاوارتر بود که از او بترسی، پس چون زید از او حاجت خویش بگذارد به همسری تو در آوردیم تا مٔومنان را در زناشویی با زنان فرزند خواندگان خود اگر حاجت خویش از او بگزارده باشد منعی‌ نباشد و حکم خداوند شدنی است.

این آیه مربوط به ماجرای زید و زینب میشود.زید فرزند خوانده محمد بود که همسری زیبا داشت . در دوران قبل از اسلام، اعراب فرزند خوانده های خود را همانند فرزندان خود می‌‌انگاشتند و زنان آنها را بر خود حرام میدانستند.روزی محمد برای دیدار با زید به منزل او میرود،زینب را در خانه عریان می‌بیند و به او علاقمند میشود که این احساس علاقه را خداوند جهان در قرآن آورده است.بدین صورت که محمد چیزی را در دل‌ خود پنهان میکرده است که البته ظاهرا چندان هم پنهان کاری در کار نبوده است.سر انجام محمد باعث میشود تا زید، زن خود را طلاق دهد و محمد ۵۸ ساله با زینب ۳۵ ساله ازدواج می‌کند و در اینجا بر اساس گفته قرآن خداوند می‌خواهد به مومنان بیاموزد که شما میتوانید با زنان فرزند خواندگان خود ازدواج کنید.ولی‌ نکته ای که در اینجا حأئز اهمیت است اینکه، چرا پیامبر اسلام باید این مساله را خود به طور عملی‌ به مٔومنان یاد میداد و حتما آنرا بر روی زینب پیاده میکرد.؟!!!!!!

سوره احزاب آیه ۵۳:‌ای کسانی‌ که ایمان آورده اید، به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر شما را به خوردن طعامی فرا خوانند بی‌ آنکه منتظر بنشینید تا طعام حاضر شود، اگر شما را فرا خواندند داخل شوید و چون طعام خوردید پراکنده گردید نه آنکه برای سرگرمی سخن آغاز کنید و هر آینه این کارها پیامبر را آزار میدهد و او از شما شرم می‌دارد، ولی‌ خدا از گفتن حق شرم نمیدارد و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید از پشت پرده بخواهید،این کار هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنها پاک دارنده تر است.شما را نرسد که پیامبر خدا را بیازارید و نه آنکه زنهایش را بعد از وی هرگز به زنی‌ گیرید که این کارها در نزد خدا گناهی بزرگ است.

حسادت محمد نسبت به زنان خود به اندازهای زیاد بود که حتی تحمل هم خوابه شدن زنان خود را بعد از مرگ هم، کاری بسیار دشوار و غیر ممکن میدانسته و این رفتار خود خواهانه را از زبان خدا جاری می‌کند و به زنان اکیدا توصیه می‌کند که بعد از مرگ او حق ندارند با هیچ کسی‌ تا پایان عمر ازدواج کنند و باید تا آخر عمر خود بیوه بمانند.به عنوان نمونه صفیه در ۱۷ سالگی در یکی‌ از جنگ‌ها به تصرف محمد در آمد و فقط ۴ سال

با محمد زندگی‌ کرد و بنا به دستور قرآن در ۳۹ سال عمر باقیمانده خود بعد از مرگ محمد باید همیشه از پشت پرده با مردم سخن میگفت و زندگی‌ میکرد و با هیچ کس حق نداشت زندگی‌ کند و در نهایت هم به عنوان یک بیوه مرد.

سوره تحریم آیه ۱:‌ای پیامبر چرا چیزی که خدا بر تو حلال کرده است (ماریه ) به خاطر خشنود کردن زنت (حفصه) بر خود حرام میکنی‌؟و خداوند آمرزنده و مهربان است.

این آیه مربوط به ماجرای ماریه قبطی ساخته شده است.ماریه کنیز حفصه از زنان محمد بوده است.محمد به خانه حفصه میرود و ماریه را در خانه تنها می‌بیند و با او همخوابه میشود که در همان لحظه، حفصه به خانه بر گشته و محمد را در حال نزدیکی‌ با کنیز خود می‌بیند.محمد سوگند می‌خورد که دیگر با ماریه همبستر نشود و از حفصه می‌خواهد این راز را با کسی‌ بازگو نکند،اما حفصه این راز را با همه در میان میگذارد و پیامبر از تصمیم خود باز میگردد.با وساطت الله جهت رفع اختلافات خانوادگی محمد این آیه را نازل می‌کند و تحریم را از سر راه خود بر میدارد .

سوره تحریم آیه ۵ : شاید اگر شما را طلاق گوید پروردگارش به جای شما زنانی بهتراز شما بدهد، زنانی مسلمان،مؤمن،فرمانبردار،توبه کننده،اهل عبادت و روزه دار، خواه شوهر کرده و خواه باکره

دراینجا الله، زنان پیامبر را تهدید می‌کند که اگر دست از فتنه جویی (اتفاق ماریه و محمد ) بر ندارند، پیامبر آنها را طلاق داده و الله زنانی بسا بهتر و مطیع تر به محمد خواهد داد.در واقع محمد بعد از شنیدن این حرف عمر، آنرا در قرآن از زبان الله جاری می‌کند.چون شرح دقیق ماجرا زمانی‌ است که بر اساس احادیث، عمر بن خطاب برای تمام کردن اعتراض‌های زنان محمد به آنها میگوید و محمد همین حرف را از زبان الله بر زنان نازل می‌کند.

در شریعت اسلام بارها و بارها پروردگار محمد بر این تاکید داشته که ما به زبانی ساده کلام خود را جاری می‌کنیم و نیاز به هیچ تفسیر و توضیحی ندارد.چون پروردگار در آیه‌های مختلف بارها و بارها در قرآن، زندگی‌ شخصی‌ محمد توسط پروردگارش، به عنوان الگویی نمونه یاد شده که پیروان او بتوانند از او الگو برداری کنند.

سوره القمر آیه ۱۷: و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن‌ پند گیرند آیا پند گیرنده‌ای هست؟

سوره القمر آیه ۲۲ : این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن‌ پند گیرند آیا پند گیرنده ای‌ هست؟

سوره قمر آیه ۳۲- ۴۰ – سوره الدخان آیه ۵۸- سوره مریم آیه ۹۸

در سورهای فوق همانطور که می‌بینید، پروردگارمحمد بارها و بارها بر این نکته تاکید داشته که کلام قرآن, کلامی است ساده که نیاز به هیچ تفسیری ندارد.توهمی که در ذهن خواننده به وجود می اید اینکه، پس نقش مفسرین دینی در این میان چیست؟ تنها جوابی که میتوان به این پرسش داد اینکه، اصولا در مذهب،کتابهای تفسیر بخشی از کسب و کار روحانیون و دین فروشان است و هیچ وقت خشنود نخواهند شد که کسی‌ پا توی کفششان بگذارد. البته توجه داشته باشیم که این نوع تجارت روحانیون فقط محدود به دین اسلام نمی‌شود بلکه روحانیون مسیحی‌ و خاخام‌های یهود نیز در این فصل مشترک هستند، دلیلش هم کاملا واضح است،چون نمیخواهند موقعیّت سیاسی، اجتماعی خود را از دست بدهند.

ناگفته نماند که نگرش و موقعیت زن در اجتماع و تحقیر او، فقط در دین اسلام ظهور نکرده، بلکه در ادیان دیگر هم مورد ظلم و ستم و زورگوئی واقع گردیده .انجیل بر سلطه مرد بر زن اصرار میورزد. برای مثال پتر، حواری عیسی، به برده ها می‌گوید که تابع صاحبانشان باشند و زنان تابع شوهرانشان و مردم به طور کلی‌ تابع قدرت حاکمه زمینی.‌ پل حواری، اصرار می‌کند که زنان میبایست در سکوت و تبعیت کامل از مردان بیاموزند و نباید اقتدار مردان را مختوش سازند .بعد پل ادامه میدهد که، آدم اول به وجود آمد و سپس حوا، بعلاوه این حوا بود که آدم را به دردسر انداخت. ولی‌ برای زنان روزانه امیدی هم گذاشته : اگر زن در ایمان و خیرات دادن و پاکی‌ و متانت باقی‌ بماند، به وسلیه شرکت در امر نگهداری از بچه نجات میابد .پل دستور میدهد زنان، خود را در اختیار مردان خود بگذارند، همان گونه که در اختیار عیسی میگذراند، چرا که شوهر رئیس زن است،همانطور که عیسی مسیح رئیس کلیسا است. پل می‌گوید شوهران، زنان خود را دوست بدارند، ولی‌ زنان بایستی از شوهران خود اطاعت کنند. ملاحظه می‌کنید که منطق، آهنگ کلام در انجیل نیز،تفاوتی‌ با اسلام ندارد .اینها شمه ای‌ از نگرش مسیحیت به زنان بود .

حال کمی‌ هم به دین موسی و یهودیت می‌‌پردازیم . ده فرمان از مشهورترین و پایه‌ای ترین فرامین موسی است. روحانیون یهودی معتقدند اگر این فرامین استقرار کامل می یافت ،جامعه بشری از شر و گمراهی‌های امروزی، خلاص میگشت.

در یکی‌ از این فرامین آمده است : به بردگان، همسران،منزل و حیوانات کارکن همسایه‌ها چشم طمع مدوز.این اوج احترامی است که یهودیت برای زنان قائل بوده و حداکثراو را تا سطح حیوانات کارکن و بردگان و منازل ارتقا مقام داده است.در سوره بهنگام، در تورات آمده : به هنگام سقوط بابل، کودکان کشتار و زنان، مورد تجاوز قرار خواهند گرفت که در این سوره ،نحوه غضب خداوند بر اهالی بابل ذکر گردیده که در اینجا هم ازجنس زن و تعارض به او برای تنبیه مردان استفاده شده است.در تمام تورات همیشه مرد، به مالک زن معرفی‌ میشود و زن به لحاظ حقوق اجتمأعی، دارای حقوقی هم تراز بردگان است.به عنوان مثال لوط پیامبر، درمقابل حفظ برخی‌ از مهمانانش که به اصطلاح فرشته بودند، پیشنهاد میکند که مردان شهر سودم به دخترانش تجاوزنمایند.

بدین ترتیب مشاهده میشود که همه ادیان بزرگ در رابطه با زن دارای فصل مشترکی هستند و آن‌ تحقیر کردن و ملزم به فرمانبرداری زن از مرد است و در شریعت اسلام اوج ارتجاع و عقب نگه داشتن زن در اجتماع به نمایش و ظهور خود رسید.

با توجه به محتویات و شواهد موجود در کتب دینی آیا باز هم می‌توان گفت که جایگاه و مقام و منزلت زن در ادیان همچون اسلام، برابر با مرد است؟آیا زمان آن‌ نرسیده که زنان به خود آیند و از اسارت چند هزار ساله ادیان و به خصوص اسلام رهایی یابند؟