این روزها با توجه به شرایط سیاسی کشور، مرافعه بین مذهبی ها و غیر مذهبی ها، یکی از مباحث داغ محافل اینترنتی شده است. حتما شما هم به جملاتی شبیه این مواجه شدید "به دین و عقیده افراد احترام بگذارید" و یا "دین و عقیده افراد محترم هستند".
در مطلب قبلی نوشتم که "دین مجموعه ای از افکار انسانی است" و فقط یک ایدولوژی انسانی است، نه بیشتر. حال سوال این است که آیا افکار انسان محترم است ولو اینکه این افکار مرید و هواداران بسیاری هم داشته باشد؟! ایدولوژی فاشیستم هم طرفداران زیادی دارد، آیا باید به آن عقیده هم احترام گذاشت؟ حتی افکار هیتلر نیز طرفداران بسیاری دارد، اما آیا بواسطه طرفداران این ایدولوژی ها، آیا باید به آن تفکرات احترام گذاشت؟!
آن چیزی که دوستان مذهبی متعصب، مغرضانه یا ناآگاهانه آنرا نادیده می گیرند اینست که، "احترام" کسب کردنی است نه اعطا کردنی. اگرچه یک ایدولوژی حتی با مفاهیم ضد بشری ممکن است که طرفداران زیادی هم داشته باشد، اما همچنان آن ایدولوژی شایسته احترام نخواهد بود.
با بررسی تاریخ ادیان به این نتیجه میرسیم که هر زمان که مذهبی ها در راس قدرت قرار گرفتند، هرگونه چالش کشیدن مذهب و اعتقادات مذهبی را بشدت سرکوب کردند. ادیان که در پاسخگویی به سوالات خردمندان همیشه عاجز بودند، مجازات را بعنوان ساده ترین راه برای دفاع از افکار بی پایه مذهبی انتخاب کردند.
مذهبیون زمانی که از پاسخ در برابر سوالات خردورزان عاجز می باشند یا به زور متوسل شده و آنها را مجازات می کنند و در جایگاهی که قدرت در اختیار ندارند به روشی بزدلانه فریاد سر می دهند که به "ایمان و اعتقادات" آنها توهین می شود تا شاید با این روش، روشنفکران منتقد را به سکوت بازدارند.
من از تمام دوستان منتقد و خردورزم درخواست می کنم که در مقابل هیاهوی مذهبیون سکوت نکنند و با تمامی توان با استفاده از علم و منطق که تنها ابزار راهگشای ما انسان هاست، پرده از خرافات و هجویات مذهبی بردارند. سالهای سال مذهبیون، با استفاده از ناآگاهی مردم، افکار مرتجع مذهبی را توسعه داده اند، پس بدانید ما راه دراز و سختی در پیش خواهیم داشت که باید بدون وقفه شروع کنیم.
اجازه بدهید بدون پرده بگویم، حتی آینده کشور ما و آینده این کره خاکی نیز به این موضوع بستگی دارد. افکار پوسیده و مرتجع همیشه محدود کننده تفکر خلاقانه بشر بوده است و باعث به هدر رفتن انرژی انسانها بر روی مفاهیم غیر واقعی بوده است. جامعه جوان کشور ما با آگاهی پتانسیل بالایی برای موفقیت خود و کشور خواهند بود. باید دست به دست هم بدهیم تا آموخته های مذهبی نادرست را با دانش روز دنیا، در جامعه مان جایگزین کنیم.
در مطلب قبلی نوشتم که "دین مجموعه ای از افکار انسانی است" و فقط یک ایدولوژی انسانی است، نه بیشتر. حال سوال این است که آیا افکار انسان محترم است ولو اینکه این افکار مرید و هواداران بسیاری هم داشته باشد؟! ایدولوژی فاشیستم هم طرفداران زیادی دارد، آیا باید به آن عقیده هم احترام گذاشت؟ حتی افکار هیتلر نیز طرفداران بسیاری دارد، اما آیا بواسطه طرفداران این ایدولوژی ها، آیا باید به آن تفکرات احترام گذاشت؟!
آن چیزی که دوستان مذهبی متعصب، مغرضانه یا ناآگاهانه آنرا نادیده می گیرند اینست که، "احترام" کسب کردنی است نه اعطا کردنی. اگرچه یک ایدولوژی حتی با مفاهیم ضد بشری ممکن است که طرفداران زیادی هم داشته باشد، اما همچنان آن ایدولوژی شایسته احترام نخواهد بود.
با بررسی تاریخ ادیان به این نتیجه میرسیم که هر زمان که مذهبی ها در راس قدرت قرار گرفتند، هرگونه چالش کشیدن مذهب و اعتقادات مذهبی را بشدت سرکوب کردند. ادیان که در پاسخگویی به سوالات خردمندان همیشه عاجز بودند، مجازات را بعنوان ساده ترین راه برای دفاع از افکار بی پایه مذهبی انتخاب کردند.
اینگرسول سخنور دوران طلایی Freethought آمریکا و مدافع شک گرایی در همین زمینه گفته است:
"کفرگویی اتهامی است که روحانیون برای دفاع از اعتقادات مذهبی که توانایی مراقبت از خود را نداشتند، ابداع کردند."
"This crime called blasphemy was invented by priests for the purpose of defending doctrines not able to take care of themselves."
- Robert Green Ingersoll
مذهبیون زمانی که از پاسخ در برابر سوالات خردورزان عاجز می باشند یا به زور متوسل شده و آنها را مجازات می کنند و در جایگاهی که قدرت در اختیار ندارند به روشی بزدلانه فریاد سر می دهند که به "ایمان و اعتقادات" آنها توهین می شود تا شاید با این روش، روشنفکران منتقد را به سکوت بازدارند.
من از تمام دوستان منتقد و خردورزم درخواست می کنم که در مقابل هیاهوی مذهبیون سکوت نکنند و با تمامی توان با استفاده از علم و منطق که تنها ابزار راهگشای ما انسان هاست، پرده از خرافات و هجویات مذهبی بردارند. سالهای سال مذهبیون، با استفاده از ناآگاهی مردم، افکار مرتجع مذهبی را توسعه داده اند، پس بدانید ما راه دراز و سختی در پیش خواهیم داشت که باید بدون وقفه شروع کنیم.
اجازه بدهید بدون پرده بگویم، حتی آینده کشور ما و آینده این کره خاکی نیز به این موضوع بستگی دارد. افکار پوسیده و مرتجع همیشه محدود کننده تفکر خلاقانه بشر بوده است و باعث به هدر رفتن انرژی انسانها بر روی مفاهیم غیر واقعی بوده است. جامعه جوان کشور ما با آگاهی پتانسیل بالایی برای موفقیت خود و کشور خواهند بود. باید دست به دست هم بدهیم تا آموخته های مذهبی نادرست را با دانش روز دنیا، در جامعه مان جایگزین کنیم.
دین چیست؟
در جامعه شناسی دین را بدین ترتیب تعریف کرده اند که "دین مجموعه ای از باورها، نشانه ها، دستورها و باید ها و نباید ها است که بر اساس انگاره ای (تصور، پندار، برداشت) مقدس (مقدسات)، پیروان آن دین را در یک گروه اجتماعی-دینی به یکدیگر نزدیک می کند."فرهنگ جامع کلمبیا دین را به این ترتیب تعریف می کند که "دین یک نظام فکری، احساسی و عملی است که یک گروه در آن سهیم هستند و مشارکت دارند که این خود یک احساس دلبستگی (وابستگی) در اعضا ایجاد می کند؛ مجموعه قوانین رفتاری است که افراد بر اساس آن، پیامد های شخصی و اجتماعی عملکرد های خودشان را قضاوت کنند؛ و همچنین قالبی است که بوسیله آن افراد گروه و عالم خودشان را درک می کنند."
من دین را اینطور تعریف می کنم که؛ دین مجموعه ای از افکار انسانی است که شامل مجموعه ای از داستانها، اعتقادات، نماد ها، آئین ها و مراسم های مذهبی است. و چون افکار انسان در حال تغییر است، مفاهیم دینی را که از گذشتگان برایش به ارث می رسیده را، به طبع خویش، تغییر میداده است که این پروسه همچنان نیز ادامه دارد.
دین ها برای وهم کردن توده های انسانی نیاز به مقدس سازی داشتند (و دارند). گروهی با دستان شان خدایان شان را می ساختند، گروهی دیگر ستاره ها، سیاره ها و خورشید را مقدس می دانستند. انسان در راه پروژه مقدس سازی از هر موجود و عنصری که می توانست بهره برد. بعدها این بشر متوجه شد که هرچه این خداها دورتر و دست نیافتنی تر باشند، میزان توهم مقلدین نیز بیشتر خواهد بود. بطور مثال هندی ها الهه های گوناگون را متصور شدند و یونانی ها خدایان بسیاری را آفریدند. حدس میزنم که انسانها آن دوران، خود نیز سردرگم می شدند که هریک از این خداها چه وظایفی برعهده دارند!
بعدها گروهی که از تعداد این خداها، بیشتر سرگیجه گرفته بودند، تصمیم گرفتند تمامی وظایف این خداها را بر عهده یک خدا بگذارند و به پرستش یک خدا مشغول باشند. ماهیت اصلی این خدا، بسان بت های دست ساز اولیه، چیزی نبوده بجز ایجاد توهم یک موجودیت تخیلی برتر و قابل پرستش که مردم عامی را به بند اسارت ذهنی خود دچار کند. البته مقدس سازی فقط به خدا سازی ختم نشده است. در طول تاریخ ادیان، انسانها، مراسم های مذهبی، نشانه ها و حتی کتاب ها نیز مورد تقدس گرایی قرار گرفتند.
بشر دیروز که از دانش چندانی بهره نبرده بود برای حل مشکلات خود به خدایگان خویش متوسل می شده است. کاهن و کشیش و آخوند نیز واسط بین خداهای ذهنی (شما همان بت بخوانید) و مردم قرار گرفتند. مردم نیازمند برای رفع هر حاجت به کشیش و آخوند متوسل شده و باید هزینه می پرداختند! چه مشاغل پردرآمدی که از بازار مکاره دین بوجود نیامد.
اما بشر امروز با تکیه بر علم راه حل مشکلات غیرقابل حل دیروز را می یابد. او می داند که فقط دانش، راه گشای موانع است نه توکل به بت های (ذهنی) خودساخته!
با پیشرفت علم و بالا رفتن سطح دانش عمومی جوامع، انسان باهوش تر برای هر مسئله ای راه حلی می آفریند و بساط دین و خداهای خودساخته که برای تخدیر اذهان مردم ناآگاه گسترانده شده بود، به آهستگی اما پیوسته، در حال جمع شدن است.
باشد روزی که جامعه بشری به دانش و توانایی های خود بیشر تکیه کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر