در يکْ بعدازظهر گرم بهاری شما رودخانه ای می بينيد آرام و زيبا و هوس آبتنی به سرتان می زند. داخل آب می شويد با اين تصور که ابتدايش کم عمق است و هنوز تا وسط رودخانه که عميق است فاصله ی کافی هست، که ناگهان می بينيد آب شما را برداشت بُرد! به کف رودخانه نگاه می کنيد می بينيد چه ژرفايی دارد. بيرون رودخانه را نگاه می کنيد می بينيد عريض و بی انتهاست. به اين سو و آن سو کشيده می شويد. مناظر بديع و استثنايی می بينيد. دوست داريد در يک گوشه متوقف شويد و روی منظره فوکوس کنيد. جريان آب به شما فرصت نمی دهد. حتی خستگی شما به حساب نمی آيد...
اگر طول ۱۰۵۶ صفحه ایِ کتاب آقای کريم فيضی را هم بتوانيد تا انتها طی کنيد، قطعا از عمق آن که گفته های استاد بزرگ محمد رضا شفيعی کدکنی ست بی خبر می مانيد و نياز به بازگشت و ايستادن در يک نقطه و نگاه دقيق به ژرفای سخنان ايشان را حس می کنيد.
اين کتاب در کنار کتاب صدها سال تنهايی، دو رود خروشان را تصوير می کند که فعلا در حال بالا و پايين رفتن در آب های آن هستم! دوستداران دکتر شفيعی کدکنی، از اين دو کتاب قطعا بهره ها خواهند بُرد. بحث دقيق تر را در آينده در مقالات جداگانه دنبال بايد کرد. فعلا به همين اشاره بسنده می کنم.
اگر طول ۱۰۵۶ صفحه ایِ کتاب آقای کريم فيضی را هم بتوانيد تا انتها طی کنيد، قطعا از عمق آن که گفته های استاد بزرگ محمد رضا شفيعی کدکنی ست بی خبر می مانيد و نياز به بازگشت و ايستادن در يک نقطه و نگاه دقيق به ژرفای سخنان ايشان را حس می کنيد.
اين کتاب در کنار کتاب صدها سال تنهايی، دو رود خروشان را تصوير می کند که فعلا در حال بالا و پايين رفتن در آب های آن هستم! دوستداران دکتر شفيعی کدکنی، از اين دو کتاب قطعا بهره ها خواهند بُرد. بحث دقيق تر را در آينده در مقالات جداگانه دنبال بايد کرد. فعلا به همين اشاره بسنده می کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر